جنگ ایران و عراق
جنگ عراق با ایران که در ایران با نامهای «دفاع مقدس»، «جنگ تحمیلی»، و «جنگ هشتساله»، و نزد اعراب با نامهای «قادسیه صدام» و «جنگ اول خلیج» (به عربی: قادسیّة صدّام، حرب الخلیج الأولی) شناخته میشود،[نیازمند منبع] طولانیترین نبرد کلاسیک در قرن بیستم و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود.
در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹) درگیریهای پراکنده مرزی دو کشور با یورش همزمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزها به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد. پیش از آغاز جنگ روابط دو کشور به شدت تیره شده بود که خصومت شخصی صدام حسین و روحالله خمینی رهبران دو کشور و مهمتر از آن جاهطلبیهای سیاسی، و اختلافات مرزی و ایدئولوژیکی دو کشور دلایل اصلی آن بودند. این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتشبس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت.
مبادلهٔ اسیران جنگی بین دو کشور از سال ۱۳۶۹ آغاز شد. ایران آخرین گروه از اسرای جنگی عراقی را در سال ۱۳۸۱ به عراق تحویل داد.
در این جنگ ارتش عراق به طور گسترده از جنگافزارهای شیمیایی علیه کردهای عراقی و مردم و نظامیان ایران استفاده کرد. ولی ادعای استفاده ایران از سلاحهای شیمیایی ثابت نشدهاست. همچنین دو طرف در مقاطعی اقدام به بمباران و موشکباران شهرها و اهداف غیرنظامی نمودند که در این مورد نیز عراق همواره پیشقدم بود. درگیریها برای مدتی در اواخر جنگ به خلیج فارس کشیده شد و طی آن تعداد زیادی سکوی نفتی و کشتیهای تجاری و نفتکش با پرچم کشورهای گوناگون آسیب دیدند.
ایالات متحده آمریکا در اواخر جنگ به شکل مستقیم وارد درگیری با ایران شد. از سوی دیگر کشورهای سوریه، کره شمالی و لیبی نیز از ایران حمایت تسلیحاتی و تکنولوژیکی کردند.
از بعد نظامی عراق با استفاده از عنصر غافلگیری در ابتدای جنگ موفق شد بخشهایی از خاک ایران از جمله شهر خرمشهر را اشغال نماید. ایران در سالهای دوم و سوم جنگ موفق شد بیشتر مناطق اشغالی از جمله خرمشهر را آزاد نموده و در سال چهارم و پنجم جنگ نقاط مهمی همچون شبه جزیره فاو در جنوب و نیز ارتفاعات مشرف به سلیمانیه در شرق کشور عراق را تصرف کند.
شوروی یکی از دو ابرقدرت آن دوران از سال ۱۹۸۰ تامین نظامی هر دو کشور را متوقف کرده بود اما از سال ۱۹۸۲ به منبع اصلی عراق برای خرید سلاحهای پیشرفته تبدیل شد. آمریکا نیز در سال ۱۹۸۵ در جریان مذاکراتی پنهانی اقدام به فروش سلاح به ایران کرد. ایران که از سال ۱۹۸۴ جنگ را به داخل خاک عراق کشانده بود، در فوریه ۱۹۸۶ موفق به تصرف فاو یکی از مهمترین بنادر صدور نفت عراق شد. در ۸ ژانویه ۱۹۸۷ ایران عملیات عظیمی به نام کربلای ۵ را برای تصرف بصره دومین شهر بزرگ عراق را به انجام رساند که در جریان آن ۶۵ هزار سرباز ایرانی و ۲۰ هزار عراق کشته شدند. ایران در ۲۶ فوریه این عملیات را متوقف کرد و در شرایطی که بنبست نظامی در جبهه جنوبی جنگ کامل شده بود جنگ نفتکشها با حملات دو طرف به سوی کشتیهای غیرنظامی در خلیج فارس به اوج خود رسید. کشتیهای کویتی یکی از اهداف مورد علاقه ایرانیها بودند. حملات نیروهای ایران به نفتکشهای شوروی و آمریکا که در خدمت دولت کویت بودند و حمله غافلگیرانه یک جنگنده عراقی به ناو جنگی آمریکایی که به غرق شدن ناو یواساس استارک و مرگ ۳۷ سرباز آمریکایی انجامید، کشتیرانی بینالمللی را در معرض خطر قرار داده و زمینه مداخله بیشتر هر دو ابرقدرت را فراهم کرد و هر دو از قطعنامههای شورای امنیت که از دو طرف درخواست آتشبس داشت، حمایت میکردند.
شورای امنیت سازمان ملل متحد در کل ۸ قطعنامه در این خصوص صادر نمود که همگی به جز قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران رد شد. دو کشور در طول جنگ آسیبهای فراوان اقتصادی را متحمل شدند و بیش از یک میلیون نفر در این جنگ کشته یا مجروح شدند.
زمینهها و دلایل آغاز جنگ
در جریان اعمال حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی عراق روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد و از اتحادیه عرب خواست تا آنان نیز چنین کنند. درخواستی که از سوی اتحادیه عرب رد شد. عراق همچنین اعتراض رسمیای به سازمان ملل نوشت که توسط این سازمان نادیده گرفته شد. عراقیها که از همه جا سرخورده شدند، دست به اخراج ۷۰۰۰۰ ایرانی ساکن عراق زدند. در سال ۱۹۷۴ تنش در روابط دو کشور به اوج خود رسید و درگیریهای نظامی مرزی پراکنده کمکم به جنگی تمام عیار تبدیل شد. تنش به قدری بالا گرفت که کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد ناچار به مداخله و اعزام نماینده ویژه به مرزهای دو کشور شد. نتیجه گزارش این نماینده منجر به صدور قطعنامه ۳۴۸ شورای امنیت شد که در آن طرفین ملزم به حل اختلاف مرزی میان خود شدند.
در جریان پیماننامه ۱۹۷۵ الجزایر ایران بهطور ضمنی پذیرفت که در ازای رفع اختلافات مرزی آبی در اروند رود بر اساس خط تالوگ، دست از حمایت از کردهای عراق بردارد. این نقش را بعدها اسرائیل به تنهایی در برابر کردها برعهده گرفت. بنابراین عراق که در طول سالهای بعد سیاستهای ضدغرب و ضدصهیونیستی را تبلیغ میکرد، در سال ۱۹۸۰ و پس از سقوط شاه، سیاست ایرانی ستیزی را در دستور کار عراقیها قرار داد. صدام متوجه خلاء ناشی از سقوط شاه ایران به عنوان ژاندارم خلیج فارس شده بود و تلاش داشت تا نقشی که پیش از آن محمدرضا پهلوی ایفا میکرد را برعهده گیرد. او برای اینکار نیاز به مرز آبی کافی و تسلط بر خلیج فارس داشت. عراق از زمان عبدالکریم قاسم، خوزستان را بخشی از عراق میدانست که توسط حکومت عثمانی به ایران تقدیم شده بود و به همین دلیل از تجزیه طلبان خوزستان حمایت میکرد. حمایتی که با قرارداد الجزایر برای مدتی متوقف شده بود. ولی تحرکات تحریک آمیزی چون نمایش نقشه منطقه که در آن خوزستان «عربستان» نامیده شده و بخشی از خاک عراق بود از تلویزیون بصره ادامه داشت.به گفته جیمز بیل، دلیل اصلی شروع جنگ و مناقشات سیاسی قبل از آن را به طور کلی میتوان در «تسلط یافتن بر خلیج فارس» دانست. تحقق این هدف برای مصر و عربستان سعودی و سایر شیخ نشینهای منطقه چندان ناخوشایند نبود. سفیر عراق در لبنان در ۱۲ آبان ۱۳۵۸ در مصاحبه با روزنامه النهار بیروت گفت:
صدام حسین مدعی بود که نظام بعثی از همان ابتدای انعقاد قرارداد مرزی ۱۹۷۵ در زمان شاه، خود را مغبون میدیده. به نظر میرسد که باور عمومی در میان مقامات عراق این بود که پس از انقلاب، ایران دچار ضعف شده و برای عراق فرصت مناسبی فراهم آورده تا توازن قبلی قوا در خلیج فارس را با یک حمله نظامی برهم زده و همزمان راهحل جدیدی برای مشکلات عراق با شیعیان جنوب و کردهای شمال این کشور جلوی پای آنان بگذارد. از سوی دیگر تنها دو ماه پیش از آغاز جنگ، صدام حسین و زیبیگنیو برژینسکی در عمان با یکدیگر دیدار کردند. باور بنی صدر این بود که برژینسکی در این ملاقات به صدام اطمینان داده که ایالات متحده مخالفتی با الحاق خوزستان به عراق ندارد.بهبود شرایط با ایران منوط به تحقق ۳ شرط اصلی است: ۱-تجدیدنظر در پیمان نامه۱۹۷۵ الجزایر درباره اروند رود ۲-اعطای خودمختاری به عشایر کرد و بلوچ و عرب ۳-خروج نیروهای نظامی ایران از جزایر سه گانه ایرانی مورد مناقشه و سراسر خلیج فارس
پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، عراق برخی ناآرامیهای سیاسی را زیر سر سید محمد باقر صدر و با حمایت و تشویق ایران میدانست. صدام حسین، از وجود یک همسایه انقلابی شیعه در مرزهای شرقی خود احساس خوبی نداشت. رهبران ایران نیز رسماً اعلام میکردند که به سیاست صدور انقلاب ایران به سایر کشورها میاندیشیدند.روحالله خمینی معتقد به صدور انقلاب اسلامی به دیگر ملل بود و در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی (۲۲ بهمن ۱۳۵۸) اظهار داشت:
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم
عراق مدعی بود که وارد یک جنگ دفاعی شده و از حق مشروع خود برای دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی و بازپسگیری اراضی خود با توسل به زور استفاده میکند. آنها معتقد بودند که حکومت ایران تمام راههای حل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور را مسدود کردهاست. پیش از آغاز یورش بارها ایران را به اقدامات تجاوزگرانه نسبت به عراق و دخالت در امور داخلی خود از جمله حمایت از حزب غیرقانونی الدعوه میکردند. رهبران ایران هم در بخش عربی رادیو دولتی این کشور به بدگویی شدید از حکومت بعث عراق پرداخته و آن را یک حکومت ضد اسلامی و دستنشانده قدرتهای امپریالیستی معرفی میکردند. حکومت عراق نیز متهم میشد که به اقدامات تجاوزگرانه از جمله حمایت علنی از شورشیان جداییخواه در خوزستان و قول کمک به آنها برای آزادی «عربستان»، نامی که حکومت عراق بر این استان نهاده بود، میپردازد و دریادار احمد مدنی استاندار وقت خوزستان گفته بود که عراق برای شورشیان سلاح ارسال میکند. در چندین مورد حتی نیروهای عراق حملاتی را به شهرهای مرزی ایران ترتیب دادند که یکی از آنها بورش به شهری در کردستان ایران در ژوئن ۱۹۷۹ و دیگری به شهر صالحآباد در جنوب بود که چندین کشته به جا گذاشت. در نیمه اول سال ۱۹۸۰ (زمستان ۵۸ و بهار ۵۹) چندین درگیری مرزی دیگر هم بین دو کشور رخ داد.
با این وجود یکسال پیش از جنگ ، آمریکا دولت مهدی بازرگان را از احتمال بروز جنگ باخبر کرده بود.مقامات آمریکایی گزارش دادند:
مانورهایی با حضور مشترک یگانهایی مختلف و تمرینهایی برای گسیل و حرکت سریع یگانهایی بزرگ در مسیر شطالعرب (اروند رود) رودی که مشخصکننده جنوبیترین بخش مرز میان عراق و ایران است، در جریان است. عراق همچنین مقادیر عظیمی ابزارآلات و تمهیدات جنگی را در این منطقه دارد جاساز میکند، این ابزارآلات و تمهیدات را پنهان و استتار میکند، و مشغول اجرای طرحهای مهندسی نظامیای است که حمله به ایران را برایش تسهیل خواهند کرد.
اختلافات مرزی
مهمترین اختلاف مرزی دو کشور یک اختلاف کهنه بر سر وضعیت شط العرب بود. قسمت انتهایی شط العرب یا اروند رود مرز دو کشور را تشکیل میدهد. دولت عراق معتقد بود که مرز دو کشور بایستی بر اساس مفاد قرارداد قسطنطنیه ۱۹۱۳ تعیین شود اما ایران مرز دو کشور را خط تالوگ یعنی عمیقترین قسمت رودخانه میدانست. دو کشور یک بار در سال ۱۹۳۴ اختلاف خود را به جامعه ملل ارجاع دادند اما توافقی حاصل نشد. در سال ۱۹۳۷ نخستین معاهده مرزی دو کشور به امضا رسید. بر اساس این قرارداد مرز دو کشور در امتداد ساحل شرقی رودخانه بود اما یک قسمت لنگرگاهی چهار مایلی در کنار آبادان به ایران اختصاص داده شده و در این قسمت خط تالوگ مرز دو کشور را مشخص میکرد. عراق معتقد بود ایران از شرایط داخلی سیاسی نابسامان این کشور در آن زمان برای بهبود وضعیت خود در مذاکرات سود جسته است. ایران هم از این قرارداد ناراضی بود و در دهه ۱۹۶۰ آن را فسخ کرده و خواستار مذاکرات برای تعیین خط مرزی جدید شد و همزمان با حمایت از شورشیان کرد در شمال عراق این کشور را تحت فشار گذاشت. نهایتا در سال ۱۹۷۵ در قرارداد الجزایر عراق خواستههای ایران در زمینه شط العرب را پذیرفت و خط تالوگ برای نخستین بار مرز رسمی دو کشور در این رودخانه شد و ایران هم در ازای آن تعهد کرد که به حمایت از شورشیان کرد پایان دهد. اما پنج سال بعد و پنج روز پیش از آغاز جنگ صدام حسین این قرارداد را فسخ کرده و مدعی شد این پیمان به دلیل عدم رعایت مفاد آن از سوی ایران اعتبار خود را از دست داده است.
قوای طرفین
در طول سالهای جنگ قدرت نظامی ایران از نظر تجهیزات کاهش و قدرت نظامی عراق افزایش یافت. پیش از آغاز جنگ (سال ۱۹۸۰) ارتش عراق دارای ۴۴۳۰۰۰ نیروی انسانی بود و ایران ۳۹۰۰۰۰ ارتشی داشت. عراق ۲۷۵۰ تانک و ایران ۱۷۳۵ تانک داشت. عراق ۳۳۹ هواپیمای نظامی و ایران ۴۴۷ هواپیما داشتند، هشت سال بعد و در پایان جنگ (سال ۱۹۸۸) عراق دارای ۱۰۰۰۰۰۰ نیروی انسانی بود و ایران تنها ۶۰۰۰۰۰ نفر دراختیار داشت. عراق ۴۰۰۰ تانک در مقابل ۱۰۰۰ تانک ایران داشت. عراق ۶۰۰ هواپیما و ایران تنها ۵۰ هواپیمای جنگنده قابل پرواز داشت. با این تعداد هواپیمای جنگنده از انواع میگ-۲۹، سوخو-۲۴ و داسو میراژ اف۱، نیروی هوایی عراق در پایان جنگ به ششمین نیروی هوایی عظیم جهان تبدیل شده بود.
نوع تجهیزات | ایران پیش از جنگ | ایران پس از جنگ | عراق پیش از جنگ | عراق پس از جنگ |
---|---|---|---|---|
افراد نظامی | ۳۹۰٬۰۰۰ نفر | ۶۰۰٬۰۰۰ نفر | ۴۴۳٬۰۰۰ نفر | ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر |
تانک | ۱۷۳۵ دستگاه | ۱۰۰۰ دستگاه | ۲۷۵۰ دستگاه | ۴۰۰۰ دستگاه |
هواپیمای جنگی | ۴۴۷ فروند | ۵۰ فروند | ۳۳۹ فروند | ۶۰۰ فروند |
نیروهای عراق
ارتش عراق در آغاز جنگ، یک ارتش کاملا وابسته به شوروی بود. ۸۵ درصد از تجهیزات این ارتش، طی ۵ سال پیش از جنگ از شوروی وارد عراق شده بود. صنایع نظامی فرانسه دومین صادرکننده تجهیزات و ادوات نظامی به عراق بودند. پس از این دو کشور، کشورهایی مانند برزیل، اسپانیا و ایتالیا قرار داشتند.عراق جنگ را در حالی آغاز کرد که زرادخانههای این کشور پر از سلاح بود. ولی این کشور با بحران کمبود قطعات یدکی مواجه بود و در آغاز جنگ شوروی تنها بخش کوچکی از قطعات مورد نیاز عراق را تامین میکرد. ولی پس از شکست عراق در مرحله اول جنگ و از سال ۱۹۸۲، شوروی دوباره به مهمترین متحد نظامی عراق تبدیل شد. تا این مقطع عراق قطعات ساخت شوروی مورد نیاز خود را از کشورهایی مانند کره شمالی، مصر، چین و یوگوسلاوی تامین میکرد. همزمان سلاحهای زیادی از جمله موشکهای اگزوست از فرانسه خریداری شد. همچنین تا پیش از آنکه تولید نوع مخصوص ضد کشتی هواپیماهای میراژ اف-۱ به پایان رسد، پنج فروند جنگنده ضدکشتی سوپر اتاندارد خود را به عراق اجاره داد که در جنگ نفتکشها و حمله به جزیره خارک مورد استفاده قرار گرفتند.
خلبانان عراقی، دست کم در نبردهای هوایی بسیار پائینتر از استانداردهای غربی رفتار میکردند. درواقع یکی از مهمترین مشکلات عراق در طول جنگ نداشتن نیروی انسانی کارآزموده برای استفاده از سلاحهای مدرنی بود که به دست میآورد. عراق هیچگاه نتوانست از حداکثر ظرفیت این سلاحها استفاده کند. برای نمونه ۴ سال پس از تحویل هواپیماهای سوخو-۲۴ به عراق، هیچکدام از این هواپیماها بهرهبرداری نشده بودند.حتی امروز نیز نمیتوان تخمین زد که چه تعداد از عراقیهای کشته شده در طول جنگ، مستقیم و در اثر رویارویی با ایران کشته شدهاند و چه تعداد از آنان در اثر ضعف فرماندهی و یا اشتباه در استفاده از تسلیحات پیشرفته.
مشکل عدم بهرهبرداری صحیح از تسلیحات پیشرفته فقط در نیروی هوایی این کشور وجود نداشت. برای نمونه خدمه عراقی گونهای از تانکهای ساخت شوروی در طول جنگ هرگز از سیستم دید در شب این تانکها استفاده نکردهبودند. چرا که آنها درک نمیکردند که تانکهای آنان به چنین سامانهای مجهز است.تا سال ۱۹۸۳ عراق حدود ۲۰۰ هواپیمای خود را از دست داده بود و بیشتر این خسارت نه در جنگ با ایران، بلکه در اثر تصادفات و سوانح غیر جنگی و مشکلات تعمیر و نگهداری به وجود آمده بود.
خلبانان ایرانی در طول جنگ ایران و عراق نه تنها با عراقیها میجنگیدند، بلکه با خلبانانی با ملیتهای دیگری از سراسر دنیا. خلبانان برخی از میگهای ۲۱ و میگهای ۲۳ عراق مصری بودند و خلبانان برخی از میراژهای اف-۱ بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۶ بلژیکی، آفریقای جنوبی، استرالیایی و در یک مورد حتی آمریکایی نیز بودند. بعلاوه خلبانان فرانسوی و اردنی نیز به عنوان معلمخلبان کار میکردند. شورویها و آلمان شرقیها به عنوان خلبان میگ-۲۵ در عملیاتها شرکت داشتند. بیشتر گزارشهایی که دربارهٔ استقرار خلبانان شوروی در عراق است حکایت از آن دارد که این خلبانان دائما با اف-۱۴ها برخورد داشته و چندین میگ-۲۵ با خلبان روس سرنگون شده است. معمولا شورویها چندین خلبان با تجربه خود را برای این عملیات میفرستادند.
نیروهای ایران
در طول دهه هفتاد میلادی، ایران یکی از بزرگترین واردکنندگان تجهیزات نظامی بود. بخش عمدهای از این تجهیزات پیشرفته همچون هواپیماهای اف-۱۴، تجهیزات الکترونیکی و موشکهای فونیکس از ایالات متحده وارد میشد. آلمان غربی در ساخت بزرگترین زرادخانه اصفهان مشارکت داشت و انگلستان به ایران اسلحه میفروخت. برخی تجهیزات پدافند هوایی و ترابری نظامی ایران نیز از شوروی تامین میشد. این روند با وقوع انقلاب ایران متوقف شد و نیروهای نظامی ایران را در موقعیت دشواری قرار داد. ایران برای دور زدن این تحریم تسلیحاتی روشهای زیر را به کار گرفت.تلاش برای خرید قطعات یدکی مورد نیاز از هر منبع ممکن (مانند اروپای غربی، کره جنوبی، تایوان و حتی اسرائیل (در ماجرای ایران کنترا) که این قطعات را داشتند و یا آن را تحت لیسانس آمریکا تولید میکردند. ایران ناچار بود این قطعات را با قیمت گران و از بازار آزاد تهیه کند.
خرید لوازمی که خارج از حوزه تحریم تسلیحاتی بودند و تبدیل آن به تجهیزاتی که کاربرد نظامی داشتند. برای نمونه میتوان به هواپیماهای سوئیسی، بالگردهای هلندی، کامیونهای آلمانی، مهمات ساخت چک اسلواکی، زرهپوشهای مجارستان، زرهپوشها و مهمات لهستان و خودروهای رومانیایی خریداری شده توسط ایران اشاره کرد.
یکی از مشکلات ایران در ابتدای جنگ، مسئله فرماندهان ارتش این کشور بود. از دید حکومت انقلابی ایران و از میان فرماندهان نظامی زمان پهلوی، تنها تعداد معدودی که در زمان دولت ملی محمد مصدق از فرماندهان بودند و یا کسانی که مخالف حکومت شاه بودند مناسب پستهای فرماندهی نظامی بودند.چهل هزار مستشار آمریکایی که به عنوان آموزش با ارتش ایران همکاری می کردند با وقوع انقلاب از کشور اخراج شده بودند، تعداد زیادی از فرماندهان نظامی فرار کرده، بازنشسته شده و یا برکنار شده بودند، نظام سربازگیری ناکارا شده بود و بخشی از نیروهای نظامی کشور درگیر ناآرامیهای داخلی (مانند گنبد کاووس) شده بودند.
در فاصله میان بهمن ۱۳۵۷ تا مهر ۱۳۶۱، دهها تیمسار و افسر ارشد نظامی تعویض، کشته و یا برکنار شدند. ولیالله قرنی در تهران ترور شد. ولیالله فلاحی در یک سانحه سقوط هواپیما به شهادت رسید. سپهبد سعید مهدیون به جرم شرکت در کودتای نوژه اعدام و سرلشکر باقری نیز زندانی شد. سرهنگ فکوری که پنجمین فرمانده نیروی هوایی ایران به هنگام شروع جنگ بود همراه با سرتیپ فلاحی کشته شد. دریادار مدنی که استعفا داد و از کشور خارج شد و بالاخره دریادار بهرام افضلی که چهارمین فرمانده نیروی دریایی ایران به هنگام شروع جنگ بود و به جرم عضویت در حزب توده ایران در اردیبهشت ۱۳۶۲ دستگیر شد و به اتهام جاسوسی به همراه ۹ نفر دیگر از افسران بلندپایه ارتش در اسفند سال ۱۳۶۲ تیرباران شد نمونههایی از فرماندهان نظامی تعویض شده بودند.
در این بین سپاه پاسداران نیز نیرویی تازهتاسیس متشکل از جوانان بود که امکانات و توانایی لازم برای جنگ را نداشت. فرماندهان رده بالای سپاه را غالباً جوانان کم تجربه تشکیل میدادند که از اصول کلاسیک رزم بی اطلاع بودند.[ برای نمونه محسن رضایی زمانی که در سال ۱۳۶۰ به فرماندهی کل سپاه منصوب شد، تنها ۲۷ سال سن داشت و تحصیلات او نیز دیپلم دبیرستان بود.
در سال ۱۹۸۲، مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق با پشتیبانی ایران در این کشور تأسیس شد و ایران شورشیان عراقی را برای مبارزه علیه کشور خود در این مجلس بسیج کرد. سپاه بدر که توسط سید محمدباقر حکیم تأسیس شد شاخه نظامی مخالفین عراقی شد. حزب الدعوه که در ایران حضور داشت و مورد حمایت دولت ایران بود علیه عراق فعالیت می کرد و دست به ترور طارق عزیز معاون وقت نخست وزیر این کشور زد.
خلاصه روند جنگ
در طی سخنرانی سعدون حمادی، نخست وزیر عراق در شورای امنیت سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۸۰ و چند روز بعد از شروع اولین درگیریها، وی ایران را متهم کرد که از تروریستهایی که در خاک عراق اقدام به بمبگذاریهای گسترده میکنند و در نتیجه تعداد زیادی از مردم عراق را میکشند، حمایت میکند.
آغاز رسمی جنگ، حمله و پیشروی عراق
عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰) حمله به ایران را آغاز کرد. نیروهای عراقی بهگونهای برنامهریزی کرده بودند که نواحی بزرگی از غرب ایران را اشغال کنند.در نخستین پیشروی ارتش عراق به خاک ایران حدود سی هزارکیلومتر مربع از خاک ایران به اشغال نیروهای متجاوز درآمد.طی دو روز نخست حمله، نیروهای عراقی به هیچ یگان نظامی ایرانی که در حد تیپ باشد، برنخوردند.در واقع آنزمان ایران فقط دو لشگر از نیروهای مسلح و دو لشگر موتوریزه پیادهنظام در غرب کشور داشت که آنها هم همگی از مرزها فاصله گرفته بودند. در این روزها، واحدهای گوناگون نیروی زمینی ایران به دلیل از هم پاشیدگی با تأخیر توانستند خود را به جبهه جنوب برسانند. نیروی زمینی ارتش توان مقابله پایاپای را با عراق نداشت. در همین زمان قاسمعلی ظهیرنژاد نظریه دادن زمین در مقابل گرفتن زمان را مطرح کرد که با مخالفت اکثر فرماندهان ارتش روبرو شد.
نیروی زمینی عراق از سه جبهه و در هر جبهه با یک سپاه یورش زمینی خود را آغاز کرد. سپاه اول از جبهه شمالی حدود ۲۵ کیلومتر در اطراف قصر شیرین پیشروی کرد و سپاه دوم از جبهه میانی و در اطراف مهران، هردو پس از برخورد به مناطق کوهستانی متوقف شدند. این حملات برای پشتیبانی از حمله اصلی در خوزستان انجام شد. صدام تصور میکرد که مورد استقبال مردم خوزستان که بخشی از آنان عرب یا عربزبان بودند قرار خواهد گرفت.
هدف اولیه بخش جنوبی ارتش عراق، تصرف برقآسای شهر مرزی خرمشهر و پس از آن آبادان، اهواز، دزفول و سوسنگرد بود. عراق کسب این هدف را یک پیروزی استراتژیک برای خود تلقی میکرد. ولی سه ستون زرهی عراقی که برای تصرف خرمشهر اعزام شده بودند با مقاومت ناهماهنگ و خودجوش مردم این شهر مواجه شدند و در کمین حدود ۳۰۰۰ غیرنظامیای افتادند که سلاحهای ناچیزی همچون تفنگ ام۱ گاراند، نارنجک و کوکتل مولوتوف داشتند، سازماندهی نشده بودند و از هر آموزش نظامی پیش از جنگ محروم بودند. ولی در عوض انگیزه بسیار زیادی برای جنگیدن داشتند. این نیروها موفق شدند جلوی پیشروی سریع ارتش عراق را بگیرند و عراق در همان مرحله اول جنگ، در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند و درگیر یک نبرد خانه به خانه در کوچههای خرمشهر شد. تصرف خرمشهر برای عراق به ۱۵ روز زمان و۵۰۰۰ کشته نیاز داشت و پس از آن نیز عراق به مدت سه هفته درگیر نبردهای خیابانی در این شهر بود. شهری که مدتها به افتخار این نبرد، خونینشهر نامیده میشد.
پس از تصرف خرمشهر، ارتش عراق موفق شد در اواخر آبان شهر آبادان را بهطور کامل محاصره کند. عراقیها که بر حمایت عربهای خوزستان از ارتش خود، دستکم در شمال خوزستان حساب کردهبودند، بازهم ناکام ماندند. حملات پیاپی عراق برای تصرف شهرهای سوسنگرد و اهواز عقیم ماند و ارتش عراق شانس غافلگیری را بهخاطر مقاومت یک گروه کوچک مردمی از دست داد. نقشه اولیه صدام، یک پیروزی سریع در حداکثر چند هفته بود. صدام و حتی بسیاری از تحلیلگران غربی هرگز پیشبینی شکست عراق در دستیابی به این اهداف و آغاز یک جنگ فرسایشی طولانی را نمیکردند.
به گفته مقامات سابق ارشد عراق وظیفه اصلی ارتش عراق در یورش اولیه خود این بود که توپخانه ایران را از مرزهای عراق دور کرده تا قادر به بمباران شهرهای عراقی، به ویژه بصره، نباشند. این کار بایستی در طول سه تا هفت روز انجام میشد و سپس بغداد برای مذاکره با تهران وارد عمل میشد. این طرح بر اساس استراتژی جنگی استاندارد عربی آن دوران تهیه شد که بر یورش سنگین نخست و سپس مذاکره بر اساس «وضعیت جدید» تأکید داشت. بنابراین نیروهای عراقی در خاک ایران نمیبایست بیش از ۴۰ کیلومتر پیشروی کنند و هیچ برنامهای برای حفظ خاک ایران در مدتی طولانی وجود نداشت. اما در عمل این ایده بیثمر بود چراکه ایرانیها حاضر به مذاکره نبودند، آنهم در شرایطی که نیروهای عراقی تا آن حد در خاک ایران پیشروی کرده بودند. ضمن اینکه روحانیت حاکم بر ایران علاقمند به گسترش جنگ و استفاده از آن برای دستیابی به مقاصد خود بود. حمله عراق نه تنها باعث فروپاشی حکومت ایران از درون نشد بلکه درست برعکس به آن فرصت داد تا خود را در قدرت تثبیت کند. ارتش عراق هرچند به خوبی مجهز شده بود اما آمادگی کاملی برای جنگ نداشت و البته ایرانیها از این نظر در وضعیت نامناسبتری قرار داشتند. مهمترین بخش ارتش عراق به طور غیرمنتظرهای خوب جنگید: حملات تانکهای عراقی در دشتهای میان شهرهای ایران بارها ایرانیان را غافلگیر کرده و صدمات سختی را به واحدهای پراکنده ایرانی در طول خط مقدم وسیع نبرد وارد کرد. هرچند بسیاری از تحلیلگران شیوه عملیاتی عراق را بر گرفته از سبک شوروی توصیف میکنند اما آنها در واقع بسیار بیشتر تحت تاثیر نظریات جنگی بریتانیایی قرار داشتند هرچند ارتش عراق تقریباً به طور کامل با تانکها، نفربرها، و توپخانه روسی تجهیز شده بود.
در میان واحدهای نیروی زمینی ارتش ایران در هفته اول حمله عراق به ایران، تنها سرهنگ هوشنگ عطاریان در جبهه غرب کشور بود که با اتخاذ تاکتیک عملیاتی ضد حمله در روز هشتم از شروع جنگ توانست ارتش عراق را از خاک ایران بیرون نمایند، در گزارش جنگی جمهوری اسلامی در آن ایام آمدهاست:
بعد از ظهر امروز هوشنگ عطاریان فرمانده نیروی زمینی ارتش در جبهه غرب کشور، قصر شیرین را باز پس ستاند و در جبهه غرب کشور ۸۰ تانک عراقی را نابود کردند و نیروهای ما رادیو و تلویزیون را باز پس گرفتند
دو سال بعد، سرهنگ هوشنگ عطاریان به علت تودهای بودن دستگیر و به اتهام: عامل نفوذی عراق، تیرباران شد.
توقف پیشروی عراق
از زمستان ۱۳۵۹ که امید دست یافتن به یک پیروزی سریع برای عراق به یاس مبدل شد، شوروی حمایت تسلیحاتی خود از عراق را متوقف کرد. عراق نیز ناچار شد در مصرف تسلیحات خود محافظهکاری بیشتری نشان داده و عملیات نظامی خود را کندتر کند. از طرفی ایران نیز درگیر مشکلات داخلی خود شدهبود. اختلافات میان سپاه پاسداران و ارتش از یک سو و اختلاف میان ابوالحسن بنیصدر و اکثریت مجلس شورای اسلامی از سوی دیگر موجب شده بود تا انسجام تصمیم گیری در زمینه جنگ وجود نداشته باشد. از سوی دیگر ایران نیز همچون عراق درگیر مسئله تامین تجهیزات نظامی مورد نیاز خود بود.در همین زمان نیروی هوایی عراق به خاطر نگرانی از نابودی هواپیماهایش در زمین، ناگزیر شد تعداد زیادی از هواپیماهای خود را به فرودگاه «الولید» در غرب این کشور (۵۰ کیلومتری مرز اردن) منتقل کند تا از برد هواپیماهای ایران خارج باشند. با این حال خلبانان ایرانی توانستند با انجام عملیات سوخت گیری در هوا خود را به پایگاه «الولید» برسانند و در آنجا ۴۶ هواپیمای عراقی (۱۵ تا ۲۰ درصد از کل نیروی هوایی عراق در آن زمان) را روی زمین منهدم نمایند. این حمله به عملیات اچ-۳ معروف شدهاست.
نیروی هوایی حلقه فراموششدهای بود که در نهایت کل عملیات جنگی عراق را به شکست کشانید. نیروی هوایی عراق نمیتوانست با نیروی هوایی و هوانیروز ایران هماوردی کند چرا که از قدرت آتش، هواپیماهای توانا و تمرینات مناسب برخوردار نبود. حکومت عراق از این موضوع آگاه بود اما تصور میکرد که وضعیت نیروی هوایی و هوانیروز ایران هم به نابسامانی دیگر بخشهای ارتش ایران باشد. آنها همچنین امیدوار بودند که با حمله هوایی نخست خود به پایگاههای هوایی مهم ایران نیروی هوایی این کشور را زمینگیر کنند. اما در عمل نیروی هوایی ایران تنها پس از ۲۴ ساعت به یک دستگاه جنگی تبدیل شد و نه تنها به تمام خاک عراق حملهور شد بلکه آسیب شدیدی هم به نیروی زمینی عراق وارد کرد. نیروی هوایی ایران تنها پس از سه هفته با نابود کردن کامل تدارکات عراق و اکثر پایگاههای نظامی آن در نزدیکی جبهه یورش نیروهای عراقی را متوقف کرد، و اگر وضعیت هوا در آن برهه زمانی آن قدر بد نبود، این کار در مدت کوتاهتری انجام میشد. نیروهای عراقی در شرایطی نبودند که قادر به مقابله با اف-۱۴های ایرانی باشند و حتی توانایی جلوگیری از خسارات سنگینی را که جنگندههای اف-۴ و اف-۵ و هلیکوپترهای کبرای ایرانی به نیروهای زمینی آنان وارد کردند، نداشتند. نیروی هوایی و هوانیروز ایران در نابودسازی خودروهای نظامی، ادوات توپخانهای و تدارکات ارتش عراق به قدری موفق بود که توانایی هجومی ارتش عراق تقریبا از بین رفت. واحدهای زرهی و مکانیزه ارتش عراق دستور داشتند تا به جای درگیر شدن در جنگ شهری در فاصله بین شهرها پیشروی کرده و ارتباط آنها را قطع کنند اما تلاش آنها بیثمر ماند چراکه برای محاصره شهرهای خوزستان به تدارکات نیاز داشتند و مسیرهای انتقال تدارکات آن ها در معرض حملات مداوم و سنگین نیروی هوایی ایران بود. در نتیجه آنها فقط یک شهر مهم یعنی خرمشهر را که تنها چند کیلومتر از مرز فاصله دارد به تصرف خود درآوردند. عراق برای تصرف خرمشهر به جنگ شهری خانه به خانه روی آوردند که نیروی هوایی نمیتوانست در آن چندان موثر باشد. با فتح خرمشهر ذخایر استراتژیک عراق به قدری کاهش یافته بود که آنها تا چندین سال قادر به آغاز هیچ عملیات هجومی دیگری نبودند.
آغاز پیروزیهای ایران
در شهریور ۱۳۶۰ خبرنگاران غربی که برای نخستینبار از سوی ایران اجازه یافته بودند از جبهههای جنگ بازدید کنند، در گزارشهای خود از شور و امید به زندگی در نیروهای ایرانی خبر دادند. در طی یک عملیات سه روزه ایران موفق شد شهر آبادان را پس از حدود یک سال از محاصره خارج کند و امیدهای صدام را برای به دست آوردن سهم بیشتر از اروندرود برباد دهد. این پیروزی آنچنان غیر منتظره بود که برخی گمان میکردند نظامیان عراقی در این جبهه بر علیه صدام کودتا کردهاند. همزمان نیروی هوایی تاسیسات نفتی کرکوک در شمال عراق و دو مرکز نفتی در کویت را که واسطه مبادله نفت خام عراق با محصولات سوختی بودند بمباران کرد.
در دوم فروردین ۱۳۶۱ ایران طی عملیات فتحالمبین موفق شد مناطق استراتژیکی را از تصرف عراق خارج کند و دستکم ۱۵۰۰۰ عراقی را به اسارت بگیرد. پس از این عملیات ابتکار استراتژیک در جبههها به دست نیروهای ایرانی افتاده بود.
آزادسازی خرمشهر
مدتی پیش از فتح خرمشهر، تحلیلگران سازمان سیا در ایالات متحده به این نتیجه رسیدند که در صورت ادامه همین روند، عراق در جنگ با ایران شکست خواهد خورد. در سوم خرداد ۱۳۶۱ ایران به یک پیروزی بزرگ دیگر دست یافت. عراق که هنوز از شکست حصر آبادان ترمیم نیافته بود، خود را با عملیات بیتالمقدس روبرو دید. این عملیات در سه محور جنوب سوسنگرد در شمال خوزستان، جاده اهواز خرمشهر در مرکز و خود شهر خرمشهر انجام شد و در هر سه محور به پیروزی ایران منجر شد. تنها کمتر از ۲۸ ساعت از آغاز عملیات، نیروهای ایرانی کنترل شهر را به دست گرفتند. در حین عملیات ۱۵۰۰۰ سرباز عراقی کشته و یا اسیر شدند.تحلیلگران سیا پیش بینی میکردند که احتمال مداخله سایر اعراب در جنگ و منطقهای شدن آن نیز وجود دارد. تا اوایل تیرماه ۱۳۶۱، رونالد ریگان به این نتیجه رسید که ایالات متحده نمیتواند اجازه دهد که عراق بازنده این جنگ باشد و باید به هر قیمتی جلوی شکست کامل عراق را بگیرد.رئیس بخش خاورمیانه شورای عالی امنیت ملی آمریکا در دولت ریگان، سالها پس از پایان جنگ ایران و عراق و زمانی که آمریکا در دهه ۹۰ میلادی رو در روی صدام ایستاده بود در این باره گفت:
اینگونه نبود که ما میخواستیم عراق «برنده» جنگ باشد. خیر. ما فقط مایل نبودیم عراق «بازنده» جنگ باشد. ما را واقعاً ساده فرض نکنید. ما میدانستیم که او (صدام حسین) یک «حرامزاده» است. ولی او، «حرامزاده» خودمان بود
طرح عربی صلح
آزادسازی خرمشهر نقطه عطف بزرگی در جنگ ۸ ساله ایران و عراق بود. دو کشور با تصمیم سرنوشت ساز ادامه جنگ یا اعلام آتش بس روبرو بودند. سازمان ملل به خواست صدام به ایران اصرار کرد که آتش بس را بپذیرد. ولی موانع زیادی بر سر این آتش بس وجود داشت. عراق همچنان بر نقض معاهده الجزایر و حق حاکمیت بر اروندرود پافشاری میکرد. از سوی دیگر عراق هنوز بخشهای از خاک ایران را در تصرف خود داشت و روحالله خمینی هم میخواست صدام از قدرت کنار برود. این بود که ایران آتش بس پیشنهادی در قطعنامه ۵۱۴ شورای امنیت را نپذیرفت. اگرچه احمد خمینی پیش از مرگ تاکید داشت که روحالله خمینی با ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر مخالف بودهاست.
آزادی خرمشهر نشان از پیروزی قریبالوقوع ایران در جنگ داشت. شرایطی فراهم شده بود که ایران بتواند غرامت قابل توجهی از عراق و متحدین عرب او (به ویژه عریستان سعودی) که به شدت ترسیده بودند دریافت کند. اسپنسر تکر در دانشنامه جنگهای خاورمیانه به طرح میانجیگرانهای اشاره میکند که بر اساس آن، عربستان سعودی پس از آزادی خرمشهر پیشنهاد نمود تا غرامت جنگ توسط کشورهای عربی به ایران پرداخته شود و عراق نیز بخشی از خاک ایران را که در تصرف داشت ترک کند. به گفته اسپنسر تکر مقامات ایران این پیشنهاد را رد کرده و خواهان بازگشت یکصد هزار شیعه عراقی که توسط صدام اخراج شده بودند به کشور عراق شده بودند. به گفته تکر شرط دوم ایران پرداخت ۱۵۰ میلیارد دلار غرامت به جای ۷۰ میلیارد دلار پیشنهادی عربستان و شرط سوم برکناری صدام از قدرت بودهاست.[ یک ژورنال تخصصی که در سال ۱۹۸۴ (دو سال پس از آزادی خرمشهر) منتشر شدهاست، مبلغ پیشنهادی عربستان را ۲۵ میلیارد دلار ذکر کردهاست. در یک کتاب منتشر شده توسط مرکز تحقیقات استراتژیک امارات متحده عربی، بدون اشاره به مقدار غرامت پیشنهادی، این مبلغ «قابل ملاحظه» توصیف شدهاست.علی اکبر ولایتی اصل وجود چنین پیشنهادی در آن زمان را مورد تائید قرار داده و حتی هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز ۱۵ اسفند ۱۳۶۰ خود مینویسد:
وابسته نظامی ایتالیا گفته: کشورهای نفت خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارات جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود.
هاشمی رفسنجانی بعدها در مرداد ۱۳۸۹ در یادداشتی گفتهاست:
در گفت وگوها هیچ ضمانتی برای جلوگیری از تکرار شرارتهای صدام نمیدادند.... میانجیها که اکثراً کشورهای عرب منطقه بودند... اقدام به انتشار شایعات بی اساس میکردند که یکی از خبیث ترین شایعات آنان پیشنهاد غرامتها پس از فتح خرمشهر بود. شایعهای که با همه بی اساس بودنش، در افواه افتاد
عزت الله سبحانی و هدی صابر استدلال کردهاند که اگر هم برای ایران مقدور نبود که در این مقطع غرامت جنگ را از دولتهای عربی دریافت کند، نفس برقراری آتشبس و پذیرش صلح در سال دوم جنگ مانع گسترش و افزایش خسارت و تلفات میشد و این به مصلحت ایران بود.
توقف ایران
عراق در آغاز جنگ، ۱۳۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کرده بود. با انجام چهار عملیات موفقیت آمیز ایران با نامهای عملیات ثامنالائمه، عملیات طریقالقدس، عملیات فتحالمبین و عملیات بیتالمقدس، ۸۶۰۰ کیلومتر از این اراضی به شکل نظامی آزاد شد. از ۵۰۰۰ کیلومتر مربع باقیمانده، عراق به صورت داوطلبانه از ۲۵۰۰ کیلومتر مربع دیگر (پس از آزادی خرمشهر) عقب نشینی نمود. ولی ۲۵۰۰ کیلومتر مربع دیگر از خاک ایران (شامل شهرهای مهران و نفت شهر) همچنان و تا پایان جنگ در تصرف ارتش عراق باقی ماند.اگرچه پس از آزادی خرمشهر ایران دو عملیات موفق دیگر نیز (ازجمله در منطقه سومار) انجام داد،[نیازمند منبع] ولی شکست نیروهای نظامی این کشور در مقابل ارتش عراق در عملیات رمضان (تابستان ۱۳۶۱) و در منطقه بصره موجب شد ایران برتری تبلیغاتی و روحی خود را از دست بدهد. گفته میشود که عملیات رمضان بزرگترین نبرد زمینی جهان پس از جنگ جهانی دوم بودهاست. در این نبرد سه موج جداگانه از سپاهیان داوطلب در زمینی مسطح به سوی بصره حرکت کردند. عراق به سادگی از توپخانه برای قتل عام ۳۰۰۰۰ سرباز ایرانی استفاده کرد. عملیاتی که درواقع هیچ دستاوردی برای ایران نداشت. ژنرال ماهر عبدالرشید در این باره گفت:
برای نابود کردن هر حشره مزاحمی، حشرهکش مناسب وجود دارد که بدون توجه به تعداد حشرهها، آنان را دفع میکند. و مهاجمان (ایرانی) بدانند که عراق حشره کش مناسب برای دفع آنان را دارد.
جنگ نفتکشها
طرف عراقی تنها در طول سال ۱۳۶۳ دست به حمله به ۳۳ نفتکش زد. ایران نیز با حمله به ۱۷ نفتکش به این عمل واکنش نشان داد. واکنش هاشمی رفسنجانی به این مسئله این بود که تهدید کرد اگر جلوی صادرات نفت ایران از خلیج فارس گرفته شود، آنگاه دیگر هیچ کشوری نخواهد توانست از نفت خلیج فارس استفاده کند. دو هفته بعد، شورای امنیت به این تهدید ایران واکنش نشان داد و با صدور قطعنامه ۵۵۲ طرفین را از حمله به کشتیهای غیر نظامی بازداشت.
ورود ایران به خاک عراق
ایران سرانجام در بهار ۱۳۶۴ در عملیات دیگری موفق شد به بخشی از اهداف عملیات رمضان برسد و ارتباط عراق را با خلیج فارس قطع کند. در این عملیات که به شکلی گمراهکننده ابتدا رو به سمت شمال بصره انجام شد، ایران موفق شد شبه جزیره فاو را به طور کامل تصرف کرده و ارتباط بندر نفتی-نظامی امالقصر عراق را برای مدت بیش از دو سال با خلیج فارس قطع کند. این پیروزی در شرایطی به دست آمد که عراق بار دیگر از سلاحهای شیمیایی برای ضدحمله استفاده کرد.همزمان یک خط لوله میان عراق و عربستان احداث شد تا نیازی به عبور نفتکشها در خلیج فارس و در تیررس نیروهای ایران نباشد.[۹۳]در زمستان ۱۳۶۵ نیروهای ایران به نزدیک بصره رسیدند. با افزایش احتمال سقوط بصره و پدیدآمدن این باور که موازنه نظامی به نفع ایران در حال تغییر است، خاویر پرز دکوئیار اعلام کرد که اعضای شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ مصمم هستند. مذاکرات برای تهیه پیش نویس قطعنامه ۵۹۸ به سرعت آغاز شد. پس از آن که در بهار ۱۳۶۶ ایران موفقیتهای دیگری در جبهه شمال و در منطقه سلیمانیه به دست آورد سرانجام قطعنامه ۵۹۸ در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ به تصویب رسید.
ورود آمریکا به جنگ و قبول قطعنامه از سوی ایران
صدور قطعنامه ۵۹۸ در ایران بحثهای چالش برانگیزی را برانگیخت. این قطعنامه درباره آغاز کننده جنگ و چرایی وقوع آن ساکت بود. قطعنامه بیش از حد یک جانبه و به سود عراق و همراه با اعمال نظر ایالات متحده بود. در مورد مسئله تعیین متجاوز و مقصر، قطعنامه به سادگی گفته بود:دبیر کل سازمان ملل، در راستای شناسایی متجاوز اختیارات لازم را به یک هیئت بیطرف خواهد داد تا پس از تحقیق درباره مسئول واقعی جنگ، گزارش خود را در اسرع وقت به شورای امنیت ارائه کنند.
واکنش ایران به این قطعنامه این بود که آن را نه قبول و نه رد کرد. ایران خواستار آن بود که عراق به روشنی به عنوان متجاوز شناخته شده و این خواسته را بارها و بارها اعلام کرده بود. خواستهای که هربار توسط سازمان ملل رد میشد. در طول یک سالی که از تصویب قطعنامه تا پذیرش آن توسط ایران گذشت، ایران تحت فشار خارجی زیادی برای قبول آن قرار داشت.
در ۱۲ تیر ۱۳۶۷ ناو آمریکایی یواساس وینسنس یک هواپیمای غیرنظامی ایرباس مسافری ایران[۱۰۶] را در آبهای خلیج فارس مورد اصابت موشک خود قرار داد و تمامی ۲۹۰ مسافر آن را کشت.[۱۰۷] با این حمله ایالات متحده مشخص کرد که مایل است به طور مستقیم وارد جنگ با ایران شود. این حمله تنها دو هفته پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران صورت گرفت.[۱۰۸]
از بعد داخلی نیز دولت ایران تحت فشار زیادی بود.[۱۰۹] در داخل کشور زمزمههای مخالفت با جنگ آغاز شده بود و فشارهای اقتصادی بر دولت افزایش یافته بود.[۱۱۰] درآمد نفتی کشور از ۱۵ میلیارد دلار به کمتر از ۶ میلیارد دلار کاهش یافته بود و وضعیت اقتصادی کشور در بدترین حالت خود بود.[۱۱۱] سرانجام محسن رضایی طی نامهای به روحالله خمینی، فهرستی از نیازهای مضاعف نیروهای نظامی ایران برای ادامه جنگ در ۵ سال آینده را ارائه داد.[۱۱۲]
... تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۱۳۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ قبضه توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است را داشته باشیم، میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی انجام دهیم....
با این وجود فرمانده سپاه پاسداران در ادامه همین نامه بر لزوم ادامه جنگ تاکید کرد. ولی میرحسین موسوی ضمن رد خواستههای سپاه اعلام کرد که دولت ظرفیت اختصاص حتی یک دلار دیگر برای تهیه چنین فهرستی ندارد.[۱۱۳] بنابراین ایران در روز ۲۷ تیر ۱۳۶۷ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفت. روحالله خمینی درباره تصمیم به پذیرش این قطعنامه گفت:[۱۱۴]
قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.
آتش بس
یک هفته پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، حدود ۵۰۰۰ نیروی سازمان مجاهدین خلق با مقادیری تجهیزات جنگی در محور غرب و از طریق شهرهای مهران و اسلامآباد غرب در عملیاتی با عنوان فروغ جاویدان به ایران حمله کردند. هدف این عملیات تسخیر تهران در ۳۳ ساعت بود و مسعود رجوی فرماندهی عملیات را برعهده داشت. عملیات پاتک ایران عملیات مرصاد نام داشت و طی آن مجاهدین در کمین قرار گرفتند و شکست خوردند. به گفته هاشمی رفسنجانی:«اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم.»[۱۱۵] ۱۰ روز پس از این شکست، آتش بس در سراسر مرزهای ایران و عراق برقرار شد.[۱۱۶]
پس از آتش بس
ایران و عراق در سال ۱۳۶۹ و پیش از حمله عراق به کویت، توافق صلح رسمی امضا کردند و روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. از همان زمان کار تبادل اسرای جنگی دو طرف آغاز شد.[۱۱۷] در پایان جنگ ۸ ساله حدود ۴۰۰۰۰ ایرانی در عراق اسیر بودند. در مقابل ایران نیز حدود ۷۰۰۰۰ اسیر عراقی دراختیار داشت.[۱۱۸] کار مبادله اسرای دو طرف تا اسفند ۱۳۸۱ به طول انجامید.[۱۱۹]
غرامت جنگی
در سال ۱۹۹۱ خاویر پرز دکوئیار (دبیرکل وقت سازمان ملل متحد) رسماً بر اساس نظر گروه ناظر نظامی سازمان ملل متحد، عراق را آغازگر جنگ معرفی کرده و از خواسته ایران برای دریافت غرامت جنگی پشتیبانی کرد.[۱۲۰] خسارات وارده به ایران در طول جنگ ۸ ساله ۹۷ میلیارد دلار برآورد شد. در حالی که فقط خسارات مستقیم وارده به کویت توسط عراق در جنگ اول خلیج فارس ۲۴۰ میلیارد دلار برآورد شده بود.[۱۲۱]در شهریور ۱۳۸۹، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی با تهیه طرحی دولت را ملزم به پیگیری اخذ غرامتهای جنگ کردهاست. ولی تا به حال دولت محمود احمدی نژاد برای پیشبرد این مقصود هیچ عملی انجام ندادهاست، گفته میشود اختلافات بین دولت و مجلس باعث عدم واکنش دولت به این طرح است.[۱۲۲]
میانجیگریهای بینالمللی
از نخستین روز آغاز جنگ، کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد از طرفین خواست که تلاش خود را برای حل اختلافات به کار بگیرند. نخستین بیانیه شورای امنیت در زمینه این جنگ، فقط از دو طرف خواسته بود که از هرگونه اقدام نظامی خودداری کنند. در این بیانه حتی از عراق خواسته نشده بود که به پشت مرزهای دو کشور باز گردد. شش روز بعد و در ۶ مهرماه ۱۳۵۹ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت در خصوص جنگ ایران و عراق صادر شد و باز هم بدون اشاره به تجاوز عراق به خاک ایران و فقط با ذکر عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» از دو کشور خواسته شد که از توسل به زور خودداری کنند. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت ولی ایران اعلام کرد تا پیش از خروج نیروهای عراق از خاک ایران، این قطعنامه را نمیپذیرد.[۱۲۳]
پس از آن نیز تا پیش از صدور قطعنامه ۵۹۸، شورای امنیت بیانیهها و قطعنامههای متعددی درباره جنگ ایران و عراق صادر کرد. نخستین قطعنامهای که در آن از دو کشور خواسته شده بود به پشت مرزهای خود بازگردند، قطعنامه ۵۱۴ بود که در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۱ و اندکی پس از بازپس گیری خرمشهر از عراق صادر شد. در قطعنامه ۵۴۰ به جای واژه خلیج فارس از واژه «خلیج» استفاده شد که موجب اعتراض ایران شد. در زمستان ۱۳۶۴ و ۱۵ روز پس از حمله ایران و تصرف شبه جزیره فاو شورای امنیت قطعنامه ۵۸۲ را صادر کرد. در قطعنامه ۵۸۸ که در مهر ۱۳۶۵ صادر شد و بر اجرای قطعنامه ۵۸۲ تاکید داشت، همچنان از عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» استفاده شده بود. ، فصل مشترک همه قطعنامههای شورای امنیت تا پیش از قطعنامه ۵۹۸ این بود که در هیچیک از آنها به سه عنصر «آغازگر جنگ»، «کشور متجاوز» و ««چگونگی تنبیه متجاوز» اشارهای نشده بود. عراق همه قطعنامههای سازمان ملل را پذیرفت و یا آمادگی خود را برای پذیرش آن اعلام کرد. ولی ایران تنها قطعنامه ۵۹۸ را پس از یک سال از صدور پذیرفت.[۱۲۴]
سایر فعالیتها برای برقراری صلح
علاوه بر شورای امنیت و سازمان ملل متحد، مجامع، کشورها و افراد دیگری نیز در مقاطعی از جنگ هشت ساله، تلاش کردند تا نقش میانجی صلح را داشته باشند. ولی هیچ یک از این تلاشها به نتیجه نرسید. یکی از مهمترین این تلاشها تشکیل کمیته حسن نیّت مرکب از نمایندگان دولتهای کوبا، یوگسلاوی، الجزایر، زامبیا، هند، پاکستان و سازمان ساف توسط جنبش عدم تعهد بود. سازمان کنفرانس اسلامی، شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و اتحادیه اقتصادی اروپا نیز از دیگر مجامعی بودند که در مقاطعی تلاشهایی برای برقراری آتش بس و عقب نشینی نیروهای دو کشور به پشت مرزها انجام داد.[۱۲۵]
موضع سایر کشورها
در این میان با آغاز جنگ، شوروی برای مدتی حمایت تسلیحاتی خود از عراق را متوقف کرد. ولی به زودی به این فکر افتاد که با از سر گیری کمک تسلیحاتی به عراق، میتواند دوباره این کشور را به سوی خود جذب کند. از سوی دیگر شوروی به پول نقدی که عراق از فروش نفت خود به دست میآورد نیاز داشت. بنابراین دلایل اقتصادی مهمی در روابط شوروی با عراق در طول جنگ وجود داشت.[۱۲۹] از سوی دیگر اگرچه در اوایل جنگ روابط ایران و شوروی توام با احترام بود ولی مسائلی مانند اشغال افغانستان توسط شوروی و دستگیری اعضای حزب توده توسط ایران گاهی باعث سردی روابط دو کشور بود. روشن است که ایران از روابط خوب میان شوروی و عراق نیز راضی نبود[۱۳۰] و شوروی نیز نگران قدرت گرفتن شیعیان عراق بود که توسط ایران حمایت میشدند. با اینحال شوروی تلاش میکرد با بازگذاشتن درهای تجارت و ترانزیت کالا از طریق ایران، این کشور را راضی نگه دارد.[۱۳۱]
در سالهای اول شوروی با اعلام موضع بیطرفی از فروش مستقیم سلاح و جنگافزار به عراق خودداری میکرد، ولی اجازه میداد تا اردن اسلحه مورد نیاز عراق را خریداری و به دست عراق برساند. اردن این نقش خریدار ظاهری را در خریدهای مهم تسلیحاتی از چین، اسپانیا، بریتانیا و ایالات متحده نیز ایفا میکرد. ولی نقش اردن در جنگ ایران و عراق به همینجا خاتمه نمییافت. تمامی بنادر و فرودگاهها و سرزمین اردن بر روی کالاهای صادراتی و وارداتی به عراق باز بود. بندر عقبه در دریای سرخ در اختیار عراق بود تا کالاهای خود را صادر کند. ملک حسین نیز همزمان به پایتختهای مختلف جهان سفر میکرد تا موضع عراق را درباره جنگ تشریح کند.[۱۳۲]
رویدادهای سال ۱۳۵۸ و سیاست صدور انقلاب اسلامی و اقدامات آشکار و پنهان در منطقه زمینهای شد تا دو کشور عراق و عربستان سعودی به یکدیگر بیش تر نزدیک شوند و یک سال قبل از شروع جنگ در پیمان امنیت متقابل بین دو کشور امضاء گردید.[۱۳۳] در واقع عربستان سعودی در کنار ایالات متحده تمامی تلاش خود را به کار بست تا جلوی ایران برتری و پیروزی ایران در جنگ را بگیرد.[۱۳۴] پادشاه عربستان تنها سه روز پس از آغاز جنگ در تماسی تلفنی حمایت کامل کشورش از عراق را به صدام ابلاغ کرد. در طول سالهای جنگ نیز عربستان در تامین جنگافزار مورد نیاز برای عراق همکاری مینمود.[۱۳۵]
در میان کشورهای عربی، نقش مصر نیز در حمایت از عراق قابل ملاحظه بود. مصر نهتنها در طول جنگ به عراق اسلحه میفروخت، بلکه کمبود نیروی انسانی خلبان عراق را نیز با اعزام خلبانان مصری به جبهه جنگ عراق با ایران جبران میکرد. علاوه بر آن، این مصر در معامله خرید تسلیحات نظامی جدید برای عراق، از جمله هواپیماهای پیشرفته سوپر اتاندارد از فرانسه نقش داشت. در طول جنگ، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مانند کویت و عربستان سعودی و در وهله بعد امارات متحده عربی و عمان، آشکارا در سمت عراق بودند. بیشتر این حمایتها در قالب کمکهای مستقیم و غیرمستقیم مالی صورت میگرفت. با تصمیم کویت و عربستان، درآمد حاصل از فروش نفت در منطقه بیطرف خفجه میان این دو کشور به عراق اختصاص یافته بود. اگرچه موضع رسمی این کشورها بیطرفی در جنگ میان ایران و عراق بود، ولی برخی از این کشورها به سادگی سرزمین خود را در اختیار عراق میگذاشتند تا از آن برای حمله به ایران استفاده کند.[۱۳۶] از دید اعراب، رهبران ایران به وضوح اعلام کرده بودند که قصد صادر کردن انقلاب خود را به کشورهای دارای اسلام آمریکایی دارند و بیشتر اعراب مایل نبودند انقلاب ایران به کشور آنان صادر شود.[۱۳۷][۱۳۸]
هماهنگ با کشورهای عربی، ابرقدرتها نیز نهتنها هیچگاه حمله عراق به ایران را محکوم نکردند[۱۳۹] بلکه حتی تا سالها حاضر به محکوم کردن جنایات جنگی عراق نیز نشدند. برای نمونه با آنکه دولت ریگان دستکم از سال ۱۹۸۳ در مورد استفاده عراق از جنگافزارهای شیمیایی اطمینان داشت، ولی چشم خود را بر روی استفادههای مکرر بعدی عراق از گازهای شیمیایی بسته بود. چرا که به عقیده ریگان استفاده عراق از جنگافزارهای شیمیایی بر علیه هزاران رزمنده ایرانی، خطری به مراتب کمتر از سیاست صدور انقلاب از سوی ایران داشت.[۱۴۰]
در میان کشورهای عربی نخستین کشور حامی ایران از سال ۱۹۸۲، سوریه بود. در سال ۱۹۸۵ لیبی نیز با ایران یک پیمان استراتژیک منعقد کرد. به غیر از این دو کشور ایران متحد اصلی دیگری در منطقه نداشت. ترکیه روابط گستردهای با هردو کشور ایران و عراق داشت و الجزایر موضع بیطرف داشت. سایر کشورهای منطقه شامل بحرین، مصر، اردن، کویت، مراکش، عمان، قطر، عربستان سعودی، تونس، امارات و یمن یا موضع دشمنی با ایران و دوستی با عراق داشتند، یا از عراق حمایت مالی میکردند و یا فقط یک طرفدار عراق بودند.[۱۴۱]
کشور اسرائیل موضعی برعلیه هر دو طرف جنگ داشت.[۱۴۲] با این حال در ماجرای ایران کنترا اسرائیل به ایران اسلحه فروخت و کار ناتمام ایران در عملیات اوسیراک را با حمله به نیروگاه اتمی اوسیراک عراق در عملیات اپرا تمام کرد. از دیدگاه اسرائیل، برد هر یک از طرفین در جنگ به منزله ظهور یک ابرقدرت منطقهای دشمن اسرائیل بود. لذا اسرائیل سیاست موازنه قوا بین ایران و عراق را در پیش گرفته بود.[۱۴۳]
حامیان عراق
در طول جنگ ۸ساله، نزدیک به ۳۰ کشور انواع کمکهای مالی، نظامی و تجاری را به عراق اعطا کردند که عمده کمکها از سوی این کشورها بود:[۱۴۴]
تحلیل جنگ
در پایان این تراژدی انسانی هشت ساله[ میان ایران و عراق، تغییر عمدهای در ترکیب دو کشور بهوجود نیامدهبود. در پایان جنگ و در سال ۱۹۸۸ رهبران دو کشور (روحالله خمینی و صدام تکریتی) همان کسانی بودند که هشت سال پیش نیز زمام امور را به دست داشتند و مرزهای دو کشور همان مرزهایی بود که هشت سال قبل هم بر آنها توافق وجود داشت.
تحلیل نظامی جنگ
یکی از بزرگترین اشتباهات استراتژیک عراق برای آغاز کردن طولانیترین و خونینترین جنگ پس از جنگ جهانی دوم، ارزیابی نادرست از میزان توان دفاعی ایران پیش از تجاوز آن کشور به ایران بود. اهداف سیاست خارجی عراق برای آغاز جنگ سیادت و رهبری بر اعراب بود. رایجترین توضیح برای ناکامی عراق این است که این هدف جاهطلبانه با استراتژی جنگی عراق که تهاجم به خاک ایران بود تناسبی نداشت. شکست عراق در دستیابی به یک پیروزی قاطع و سریع نشان میدهد که شکاف بزرگی میان اهداف بلندپروازانه صدام حسین و محدودیتهای نظامی این کشور وجود داشتهاست. به بیان دیگر اشتباه عراق این بود که «لقمهای بسیار بزرگتر» از دهانش برداشته بود.
علیرغم مشکلات سازماندهی و هماهنگی، نیروی هوایی ایران در همان ابتدای جنگ به حکومت عراق نشان داد که نمیتواند منتظر یک پیروزی سریع و ارزان باشد. خلبانان ایرانی تلاش بیشتری در دفاع نسبت به همکاران عراقی خود نشان دادند و ضربات سنگینی بهخصوص در تاسیسات نفتی شمال عراق و نزدیک کرکوک وارد کردند. خلبانان ایرانی که اغلب در آمریکا آموزش دیدهبودند، انگیزه و روحیه تهاجمی بیشتری برای قبول خطر داشتند. همچنین برد پرواز و قابلیت حمل سلاحهای بیشتر اف-۴ فانتوم ۲های ایران از میگهای ۲۳ عراقی بیشتر بود. بنابراین در مجموع در نبرد هوایی، نیروی هوایی ایران نتایج بهتری از نیروی هوایی عراق به دست آورد.
در نبرد زمینی، واکنشهای ارتش عراق کند بود. در تمام حملات ایران، تنها
واکنش نظامی و استراتژی جنگی عراق، تلاش برای عقب زدن نیروهای ایرانی با
آتش مستقیم بود. در نبرد دریایی نیز ایران در همان ابتدای جنگ و طی عملیات مروارید، نیروی دریایی عراق را به کلی منهدم کرد و تا پایان جنگ برتری خود در خلیج فارس را حفظ نمود.
هزینههای جنگ
بر اساس آمارهای بینالمللی، جنگ عراق و ایران ۶۲۷ میلیارد دلار هزینه برای دولت ایران و ۵۶۱ میلیارد دلار هزینه برای دولت عراق به همراه داشت. همچنین هزینه بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ برای ایران ۶۴۴ و برای عراق ۴۵۲ میلیارد دلار برآورد میشود. بر همین اساس در طول این جنگ ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ انسان کشته و زخمی شدند که از این میان ۲۶۲٬۰۰۰ ایرانی و ۱۰۵٬۰۰۰ عراقی کشته شدهاند.
هزینه مالی مستقیم جنگ برای عراق شامل ۷۴ تا ۹۱ میلیارد دلار برای هدایت جنگ و ۴۱٬۹۴ میلیارد دلار واردات اقلام نظامی بود. ایران نیز حدود ۹۴ تا ۱۱۲ میلیارد دلار برای هدایت جنگ و ۱۱٬۲۶ میلیارد دلار برای واردات نظامی هزینه کرد. هزینه غیرمستقیم ناشی از کاهش درآمدهای نفتی و تولیدات کشاورزی دو کشور نیز حدود ۵۶۱ میلیارد دلار برای عراق و ۶۲۷ میلیارد دلار برای ایران برآورد شدهاست.
جنایات جنگی
در طول جنگ، هر دو کشور ایران و عراق، یکدیگر را به نقض حقوق اسرای جنگی و شکنجه آنان متهم کرده و در این زمینه شکایاتی را به سازمان ملل ارائه نمودند.همچنین جنگ نفتکشها در خلیج فارس خسارات جبران ناپذیری برجای گذاشت که سازمان ملل را نیز به واکنش وادار کرد.
استفاده از سلاحهای شیمیایی توسط عراق
اشتباه محاسباتی عراق محدود به آغاز تجاوز و راهاندازی جنگ نبود. بلکه عراقیها در طول دوره جنگ نیز اشتباهات جبران ناپذیری مرتب شدند. آغاز بمباران مناطق غیرنظامی مسکونی که به جنگ شهر ها شناخته میشود و استفاده از سلاحهای شیمیایی، هم بر علیه نظامیان ایرانی و هم برعلیه شهروندان غیرنظامی از این اشتباهات بود.
عراق پیش از آغاز جنگ و در سال ۱۹۷۴، سابقه استفاده از تسلیحات شیمیائی بر علیه کردهای این کشور را در کارنامه خود داشت. زمانی که در ابتدای جنگ و در مهر ۱۳۵۹ ارتش عراق از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد، واکنش ایران اعتراض به این اقدام غیر انسانی بود. رادیوی رسمی عراق این اتهام را انکار نمود. ولی در طول عملیات رمضان و خیبر بمبهای شیمیائی تولید عراق که به کمک توپخانه و هواپیما فرو میریخت به شکل گستردهای مورد استفاده قرار گرفت. در واقع عراقیها نهتنها خط دفاعی رزمندگان ایران را با سلاحهای شیمیائی میشکستند، بلکه از طیف گستردهای از این سلاحها بر علیه شهروندان غیرنظامی نیز استفاده میکردند. از سال ۱۳۶۳ استفاده گسترده عراق از گاز اعصاب، گاز تاولزا و گازهای عامل خون آغاز شد. تنها در یکی از موارد استفاده عراق از این قبیل سلاحها بر علیه شهروندان عراقی حامی ایران در اسفند ۱۳۶۶، متجاوز از ۵۰۰۰ نفر غیرنظامی کشته و ۷۰۰۰ نفر دیگر مجروح شدند. در مجموع عراق در ۳۷۸ مورد حمله شیمیایی در طول هشت سال جنگ با ایران، موجب کشته و زخمی شدن بیش از ۵۰۰۰۰ نفر شد.
در حالی که تجهیزات و مواد مورد نیاز برای تولید سلاحهای شیمیایی عراق به وسیله اروپای غربی، شوروی و ایالات متحده تامین میشد و در اختیار این کشور قرار میگرفت، سخنگوی وزارت امور خارجه دولت ایالات متحده از استفاده عراق از این جنگافزارها «ابراز تاسف» میکرد.
مواد اولیه و تجهیزات تولید از منابع مختلفی تأمین شدند. دولت عراق توان بومی گستردهای برای ساخت سلاح داشت. علائم موجود روی بقایای بسیاری از بمبهایی که در حلبچه پیدا شدهاند، نشان میدهد که ساخت اتحاد شوروی سابق بودهاند. دادههای موجود از مشارکت ۸۵ شرکت آلمانی، ۱۹ شرکت فرانسوی، ۱۸ شرکت بریتانیایی و ۱۸ شرکت آمریکایی حکایت دارند
در نقطه مقابل، یک پژوهش سازمان ملل نشان داد که هیچ گزارش معتبری که نشان دهد ایران نیز در طول این جنگ سلاحهای شیمیائی را به کار گرفته باشد وجود ندارد. بنابراین هرگونه اتهام در این مورد بر ضد ایران صرفاً در حد ادعا باقیماند.
مناطق و شهرهایی که عراق بر روی آنها بمبهای شیمیایی انداخت:
- مناطق عملیاتی شمال غرب (عملیات والفجر 2)، روستاهای مجاور و حاج عمران
- مریوان
- بانه و روستاهای مجاور
- پیرانشهر
- نودشه
- سردشت
- منطقه عملیاتی طلائیه
- جزایر مجنون
جنگ شهرها
در زمستان ۱۳۶۵ جنگ شهرها توسط عراق وارد مرحله جدیدی شد. در این دوره که ۲۲ روز به طول انجامید، بیش از ۳۰۰۰ ایرانی غیرنظامی کشته و بیش از ۱۱۰۰۰ نفر مجروح شدند. عراق در طول این مدت اهدافی مانند مدارس و بیمارستانها را هدف موشکهای خود قرار داده بود. ولی مهمترین دوره جنگ شهرها از دهم اسفند ۱۳۶۶ تا یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۷ به طول انجامید و طی آن بیش از ۱۲ هزار غیرنظامی شامل کودکان و سالخوردگان کشته و متجاوز از ۵۳ هزارنفر مجروح شدند. عراق آغازگر تمامی دورههای جنگ شهرها بود.
داستان جنگ ايران و عراق
جنگ ايران وعراق در واقع از تير ماه 1359 آغاز شد ، زماني که برژينسکي در مرز اردن -عراق با صدام حسين ملاقات کرد و تعهد نمود از هجوم سراسري ارتش عراق عليه ايران جمايت کند . پيش بيني ها چنين بود که در اين جنگ عراق پيروز شود ، نظام جمهوري اسلامي متزلزل گردد وعناصر طرفدار غرب در مصادر امور قرار گيرند ، ولي چنين نشد ...
سرانجام در آخرين روزهاي تير ماه 1367 با فرمان امام خميني به سپاه پاسداران وحضور گسترده نيروهاي مردمي در جبهه ها ، لشکر کشي مجدد به خاک ايران شکست خورد منافقين که در آخرين تجاوز به عنوان عاملي تعيين کننده به کمک ارتش عراق آمده بودند ، سرکوب شدند . دشمن ناچار تن به متارکه جنگ داد ودر تاريخ 29/5/1376ميان ايران وعراق آتش بس برقرار شد .
شروع جنگ تحقيقاً براي نابودي انقلاب بود از آن رو که شرقي ها وغربي ها از اين انقلاب راضي نبودند ، غرب که بيشترين منافع را در ايران داشت ، انقلاب را مستقيماً عليه منافع خود دانست ، بايد در ايران شرايطي به وجود مي آمد که ديگران نااميد شوند وبگويند نمي شود بدون اتکا به شرق وغرب انقلابي باقي بماند ويکي از اهداف جنگ ، تحقق اين امر بود وبراي سرکوبي ومهار انقلاب ، مارکسيسم غرب و امپرياليسم غرب در اين هدف به تلافي رسيدند وصدام ونقطه تقاطع خطوط فوق بوده و از آنجا شروع کردند و بر روي ايران فشار آورند .
از فرمايشات امام خميني (ره ) 3/12/1367
هر روز ما در جنگ برکتي داشته ايم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم .
ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ايم . مامظلوميت خويش وستم متجاوزان را در جنگ ثلبت نموده ايم .
ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق وغرب را شکستيم .ما در جنگ به مردم جهان وخصوصاً مردم منطقه نشان داديم که عليه تمامي قدرتها وابر قدرتها ساليان سال مي توان مبارزه کزد .
جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت .
جنگ ما جنگ حق وباطل بود وتمام نشدني نيست .
جنگ ما جنگ فقر وغنا بود .
جنگ ما جنگ ايمان ورذالت بود واين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد .
ما در جنگ بر اي يک لحظه هم نادم وپشيمان نيستيم .
راستي مگر فراموش کرده ايم که ما براي اداي تکليف جنگيده ايم ونتيجه فرع آن بوده است ؟
دشمنـــان منطقـــه اي :
وقوع انقــلاب اســـلامي در ايـــران زنگ هاي خطر را بقـوت تمام براي حكومتهاي منطقه بصدا در آورد. مناقــشات موجود در منطقه يا پيرامون اسراييل و سرزمين هاي اشغال شده دور مي زد و يا به تنـــازعات جناحهاي تند و محافظه كار براي در دست گيري قدرت مربوط مي شد.
نزاع اعـراب با اسراييل؛ بر سر غصب سرزمين هاي عربي و جريحه دار ساختن غرور عربيت بود و حداكثر اينكه جناحهاي افــراطي؛ به اسراييل به مثابه پايگاه امپرياليسم در منطقه مي نگريستند و اينها همه تا جايي كه به رژيم هاي موجود بر مي گردد قابل تحمل است.
تحقق انقلاب اسلامي در ايران و بر هم خوردن موازنه هاي موجود در روابط بين المللي منطقه؛ مسائل جديد و پيش بيني نشده حادث گــشت. اين بار نيروئي در منــــطقه بوجود آمده است كه محتــوائي متفاوت از ديـگر حكومت هاي قبلي دارد.اين اولين انقلاب اجتماعي در تاريخ نوين خاورميانه است. اين اولين انقلاب سياســي- اجتماعي؛ مدعي اسلام و هويت اسلامي است. يعني آن چيزي كه در تاريخ جديد عمدتا «در حاشيه بسر برده و در حال به متن آمده و در تلاش بسيج اعراب كه قبل از عرب بودن مسلمانند و اين مسلماني ارزش واقعــي آنان را رقم مي زند؛ مي باشد».
و بالاخره اين انقــــلاب در كشوري روي داده كه از لحاظ موقعيت جغــرافيايي؛ امكانــــات اقتصادي و تعداد جمعيت مقامي غير قابل رقابت را بخود اختصاص داده است. انقــلاب اســلامي ايــــــران منطقه را در آستانه مسائلي مهم و متفاوت از قبل قرار داد. كمپ ديــــويد با از دست رفتن نزديك ترين متحد منطقه ايش و تبديل آن با نظامي بكلي متفاوت به تلخي گراييد.
جــنــــــگ تحـــميلي :
زمينه هاي حمله عراق به كشور ما در 31 شهريور 1359 طولاني ترين جنگ را در منطقه پس از جنگهاي صـليبي سبب گرديد. اين جنـــگ كه قرار بود بر اســـاس محاسبات عراق ظرف 3 الي چند هفته به انجام خود برسد؛ بيش از 96 ماه را پشت سر گـــذارده كه اين رقم به تنهائي 27 بار طولاني تر از تمامي جنگهاي ميان اعراب و اسرائيل مي باشد.
حمله عراق به جمهوري اســــلامي؛ دومين حادثه بزرگ در منطقه پس از سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب اســــلامي مي باشد. قريب يكسال قبل از اين حمله يعني در 13 آبان 1358؛ سفارت آمريــكا توسط گروهي از دانشجويان كه نام خود را دانشجويان مسلمان پيرو خط امــــام نهاده بودند اشغـــال شد و يكي از طولاني ترين گروگان گيري هاي تاريخ را بوجود آورد. اشغال سفارت آمريكا كه به دنبال تحريكات اين كشور عليه انقلاب اسلامي و چند گانگي و اختلاف تفكر و روش ميان زمامداران جديد ايران صورت گرفت؛ بازتاب گسترده اي در جهان و منطقه برجاي نهـــاد. آمريـــكا به عنوان نيروي استعمـــــارگر اصلي جهان و حـــامي قدرتمند شاه نمي توانست از سوي انقلاب ناديده انگاشته شده و با آن از موضع خصومت تلاقي نگردد.
در واقع بزرگترين ضربه در صحنه سياست بين المللي با وقوع انقــلاب اســـــــلامي متوجه آمريكا گرديد كه بيشترين منافع را در هنگام رژيم شاه از موقعيت جغرافيائي و زمينه هاي سيــــاسي اقتصـــادي و نظامي اين كشور مي برد. آمريكا در صدد بود كه با كمترين خرج؛ بيشترين جبران مافات را نمايد و دولت مردان وقت حاكم بر ايران؛ نيز خوش بينانه بر اين خيال بودند كه با وجود يك حكومت ملي و مردمي در ايران مي توان با آمريكا روابطي بر پايه استقلال بنا نهاد. اشغال سفارت كه تجربه هاي نوين در جهــــان و منطقه عليه استكبار و امپرياليسم بود؛ نه تنها آمريكا را از برقراري روابط عادي در كوتاه مدت نا اميد ساخت؛ حكومت هاي متكي بر امريكا و رژيم هاي محافظه كار منطقه شديدا؛ احساس ناامني كردند و بسيج سيــاستهاي نظــامي- اقتصادي براي سرنگوني حكومت جديد كه همچنان بر طبل انقلاب مي كوبد را از سوي آنان سبب گرديد. از سوي ديگر ماهيت انقلاب به همراه خاطرات تاريخي اين كشور از همسايه شمالي خود و بالاخره سيـــاست نه شرقي و نه غربي انقلاب؛ فرصتي را براي نزديكي انقلاب با روسيه شوروي فراهم نمي كرد. روسيــــــه شوروي نيز با وجود تمامي منافعي كه سياست آمريكائي انقلاب براي اين كشور بوجود آورده بود دلائــــلي براي نگراني از ماهيت حكومت جديد در تهران داشت. دلائلي كه با گذشت روزگار شدت مي گرفت.
موقعيت جمهوري اسلامي در آغاز جنگ :
در هنگام شروع جنگ نظام جمهوري اسلامي در سطح جهاني از سوي افكــار عمــومي ساخته تبليغات جهاني؛ نظامي اخلالگر و مغاير با سياستهاي رسمي بين المللي معرفي شده بود. به عبــــارت ديگر استكبار جهـــاني زمينه را براي بسر عقل آوردن اين عصيانگر و ادب كردن اين حكومت هنجار شكن فراهم كرده بود.
در زمينه رويدادهاي داخلي نيز؛ وقايع بگونه اي سير مي كرد كه در ذهن ناظران خــــارجي بيش از هر چيز تشتت و از هم پاشيدگي و ضعف و سستي را القا مي كـــرد و طماعان آنان را به طمع مي انداخت. در صحنه سياست داخلي؛ تشتت و چند گونگي آرا در حد نهايت خود جلوه مي كرد. سقــوط دولت مــوقت؛ اختلافات و جهت گيريهاي داخلي را پايان نداد بلكه آنها را در مسير تازه اي قرار داد.در مجموع گروهي از دولت مردان و سياست مداران پيرامون اولين رياست جمهوري گرد آمدند و گروهي ديگر حول روحانيت در صحنه؛بويژه دكتر بهشتي؛ دبير كل حزب جمهوري اسلامي كه سرانجام جان خود را بر سر اين راه گذاشت؛ جمع شدند.
ساير فرقه ها و گروه هاي قابل ذكر و تمامي امكانات سياسي- رواني نيز به همين گونه دوباره جمع شده بودند و در چشم ناظران خارجي؛ و آگاهان داخلي؛همه چيز حاكي ا زيك اختلاف و تفرقه عظيم سياسي بود.
مشكلات اقتصادي حكومت جديد هم با توجه به دو عامل؛يكي تلاطم و نابساماني هاي طبيعي يك انقلاب و دوم كمبود ارز؛ مشكلات ناشي از قطع فروش نفت به عنوان مهمترين منبع درآمد كشور و خروج سرمايه هاي كلان در زمان انقلاب از سوي وابستگان رژيم ساقط شده؛ كشور را در آستانه وضعي شبيه به ورشكستگي قرار داده بود.
مشكل گروهها؛ بخشي ديگر از نا بساماني هاي انقلاب را رقم مي زد. اين گروهها در سه زمينه به تضعيف انقلاب اشتغال داشتند؛ يكي ترور يا بدنام كردن شخصيت هاي موثر انقلاب بود. زمينه دوم ايجاد آشوب و ناامني در مناطق دور از مركز و سرزمين هاي قومي و دامن زدن به مسائلي از قبيل خود مختاري بود.زمينه سوم فعاليت گروهها در تفرقه سياسي داخلي؛ دامن زدن به نابساماني ها و سرانجام آمادگي براي يك جنگ داخلي در جهت بدست گيري قدرت بود. سازمان مجاهدين (منافقين) مهم ترين و فعال ترين اين گروه ها بود. بخش اعظم تبليغات و تحركات خياباني به نفع « بني صدر» رئيس جمهوري ايران از سوي اينان صورت مي گرفت. عــراق تنها كشوري در منطقه بود كه مي توانست به بهره برداري شيطـــاني جواب مساعد دهد. موقعيت جغرافيائي اين سرزمين كه حائل ميان ايــران و ديگر اعــــراب است؛ جمعيت مناسب؛ ارتش قوي؛ اقتصاد نسبتا منسجم؛ عامل عربيت؛ داشتن يك رابطه دوستانه با روسيه شوروي؛ وجود يك فرد قدرتمند و فرصت طلب در رهبري آن و بالاخره تخاصمات تاريخي دو كشور ايران و عراق عواملي هستند كه عراق را قادر و تشويق به اين تجاوز مي نمود. كه پس از صلح مصر با اسرائيل در صدد بود تا مقام ممتاز مصر را در جهان عرب تصرف كند؛ بهترين فرصت را به زعم خود در يك جنگ عربي يافت.
صعود تدريجي ولي مطمئن ده ساله صدام حسين ازعضوي همانند اعضاي ارشد حزب بعث به رهبري تام و تمام اين كشور و كودتاي خزنده صــــدام عليه حسن البــــكر كه نه همچون صدام افراطي بود و نه جاه طلب؛ شرايط را براي شروع جنگ فراهم كرده بود.
اين جنگ نه تنها مي توانست عراق را به مقــــام شامخ رهبري اعراب نايل گرداند و بدنبال سقوط رژيم شاه؛ ژاندارم جديد منطقه گردد كه اصولا الحـــاق بخش وسيعي از خاك ايــران؛ عمدتا در منطقه نفت خيز جنوب؛ آن گونه كه از سوي رهبري اين كشور اعلام شد؛ « قادسيه» جديدي را رقم مي زد.
از سوي ديگر نفوذ انقلاب به يكي از مساعدترين كشورهاي عربي را كه اكثريت جمعيت آن را شيــــعه تشكيل مي دهد؛ مرتفع مي ساخت.
اقدامات خصمانه عراق عليه انقلاب اسلامي ايران؛ قبل از پيروزي انقــلاب آغاز شد. ايجاد محـــدوديت براي امام خميني كه به هجرت ايشان به پـــاريس انجاميد؛ سفر فرح به عــــراق در پاييز 1357 يعني پس از وقايع خونين 17 شهريور همان سال كه نوعي مبارزه طلبي انقلابيون ايران به حساب مي آمد.
پس از پيروزي انقلاب نيز تحركات عـــــراق براي لطمه زدن به روابط دو كشور و آسيب رساندن به حاكميت انقلاب ادامه يافت.اخراج پنجاه هزار نفر اتبـــاع شيعه مذهب اين كشور و راندن آنها به مناطق مرزي ايران به جرم ايـــراني الاصل بودن علامتي آشكار از انـــديشه نژادي حاكم بغداد بشمار مي رود. افزودن بر اخراج اين عده كه ظاهــــراً مي توانستند در روز مبادا هواداران انقلاب اسلامي در آن كشور بوده باشند؛ سركوبي و قلع روحانيون و علماي اسلامي از جمله به شهادت رساندن سيد محمد باقر صدر براي پيشگيري از تحول وي به «خميني عراق » بخشي ديگر از عوامل خطرناك و مخالف مشي نژادپرستانه و تجاوز كارانه حـــزب بـــعث مي باشد. پناه دادن به فراريان انقـــلاب اســــلامي؛ بخصوص امراي ارشد شاهنشاهي و در اختيار قرار دادن امكانات براي تحريكات آنها؛ از ديگر اعمـــال خصمانه عليه حاكميت انقلاب بود. تشكيل ” جبهـــه آزاديبخش عربستـــان “ و تجهيز اعضا اين جبهه براي خرابكاري از جمله بمب گذاري در مراكــز تجمع مردم و منفجر ساختن لوله هاي نفت در همين ارتباط بود. تغيير نام خوزستان به عربستان؛ اهـواز به الاحواز؛ خرمشهر به محمره و ... آشكارا ادعاهاي ارضي رژيم بغداد را به اثبات مي رسانيد.
نبايد تصور شود كه اين اقدامات پنهاني صورت مي گرفت . صــدام و ديگر مقامـــــات رژيم بعث آشكارا و به كرات اين اقدامات را تاييد كردند از جمله مي توان به اين جملات صدام به مناسبت دوازدهمين سالگرد انقلاب عراق ( 17 ژوئن 1980-27/3/59 ) اشاره داشت : ” ما به مبــــارزات خلقهاي ايـــران عليه ديدگاهاي عقب افتاده و خود كامه و عليه جهتگيري هاي منحرفي كه زير پوشش مذهب مخفي مي شوند ولي در روش هايشان به مرز كفر ورزيدن به دين اسلام و ارزشهاي والا و تمـــدن پاك و اصيل آن رسيدند؛ درود مي فرستيم. ما به خلق مبارز عربستان كه در راه آزادي و برابري عليه دار و دسته نـــژاد پرستي كه او را از ساده ترين حقوق زندگي و ايده ها محروم ساخته است و كاروانهاي شهيدان شرا تقديم مي دارد؛ درود مي فرستيم.“
تبديل خوزستان به عربستان يكي از شرايط سه گانه صـــــدام براي پايان دادن به اعمال خصمــــانه عليه ايران عنوان شد.صدام در مصاحبه خود در تاريخ فروردين 59 اين سه شرط را اعلام داشت:
الف- خروج بي قيد و شرط ايران از جزاير تنب كوچك و تنب بزرگ و جزاير ابوموسي
ب- بازگرداندن دنباله شط العرب به حالت قبل از سال 1975
ج- به رسميت شناختن عربي بودن خوزستان
انگيزه هاي عراق براي حمله به ايران :
اگر بخواهيم به يك جمع بندي فشرده در مورد انگيزه هاي رژيم عـــــراق براي حمله به ايـران دست يازيم بايد گفت كه يك انگيزه و محـــرك قوي براي اين تجاوز همان مسئله اي كه تحت عنوان خلع ســــلاح داخلي و بين المللي است مي باشد. اهداف اين انگيزه عمدتاً به باجگيري منطقه اي و تصرف قسمتي از خاك ايران و نظائر آن محدود مي گردد.
انگيزه و محرك دوم در حمله عراق به ايران؛ نقش انقلاب اسلامي و خطراتي كه از اين ناحيه متوجه حكومت عراق مي شد؛ مي باشد. اين انگيزه و خطر انقــــلاب براي حكام بعث مبارزه سرنوشت سازي را سبب گشت. كافي است به عنوان دليل به اين جمله طه ياسين رمضان مرد قدرتمند شماره 2 عراق استناد كرد.
” ما به اين نكته تاكيد مي كنيم كه جنــــــگ به پايان نخواهد رسيد مگر اينكه رژيم حاكم بر ايران به طور كلي منهدم شود زيرا اختلافات اساسي بر سر چند صـــد كيلومتر مربع زمين يا نصف شط العرب كه سبب بروز جنگ شده بود نيست بنابراين جنگ ما با ايران بر خلاف آنچه بعضي از خائنين به ملت عرب ادعا مي كنند يك جنگ مرزي نيست كه بتوان آنرا به تعويق انداخت بلكه در حقيقت سرنوشت است.“
جنگ عراق عليه ايران نتيجه يك توطئه بين المللي و اتحاد طبيعي اهداف عراق با منافع غــــرب و ارتجـــــاع منطقه و از ديدگاهي ديگر حادثه اي طبيعي در روند يك انقلاب اسلامي و جهان شمول مي باشد..
جنگ ایران و عراق یکی از ویرانگرترین منازعاتِ پس از جنگ جهانی دوم به شمار میآید. این جنگ استلزامات چشمگیری بر ثبات منطقه، منازعه اعراب –اسرائیل، شاهراه نفتی غرب، و بر دیگر منافع ابرقدرتها[3] در بردارد. این جنگ همچنین به مثابه یک الگوی منازعه در عصر افول قدرت ابرقدرتها، ظهور قدرتهای منطقهای و تحولات انقلابی، از اهمیت نظری چشمگیری نیز برخوردار میباشد. با این وجود شگفت آور است که علیرغم اهمیت جنگ ایران و عراق، در ایالات متحده توجه چندانی به این جنگ نشده است؛ و در حالی که رسانههای این کشور گزارشی مستمر از جریان جنگ مذکور ارائه میدهند ولی تلاش چندانی برای عرضه تفاسیر تحلیلی از این جنگ به عمل نیامده و علی الخصوص به مساله علل جنگ توجه اندکی شده است. پرداختن به علل این جنگ، نه تنها برای فهم چگونگی حل و فصل آن، بلکه همچنین برای پیشبینی اینکه جنگهای مشابه در آینده چگونه ممکن است رخ دهند و چگونه میتوان از وقوع آنها اجتناب نمود، مسالهای حیاتی میباشد.
مطالعه حاضر در مورد جنگ ایران و عراق میکوشد تا از وقایعنگاری ساده رویدادها فراتر رفته و شمار نسبتا اندکی از عوامل علّی اساسی را شناسایی نماید. تحلیل این متغیرها و روابط متقابلشان ما را به شناخت این جنگ در زمینه نظریاش قادر میسازد. این امر همچنین تبیین بهتری از علل این جنگ خاص و نیز درراستای افزایش فهم عمومی نظریمان از علل جنگ، ابزاری را برای استفاده از این موردپژوهی در اختیارمان قرار می دهد.
چشمانداز تاریخی
از دهه 1960 به بعد منازعهای جدی بین ایران و عراق وجود داشت. این منازعه، پشتیبانی از جنبشهای برانداز و کشمکشهای منطقهای را نیز دربرمیگرفت که این کشمکشها بر حق استفاده از شطالعرب [اروندرود]–یک آبراههی حمل و نقل حیاتی و منشاء ستیزه از دوره امپراتوری عثمانی- معطوف بود. ایران در دوره شاه به واسطه حمایت دیپلماتیک و پشتیبانی نظامی ایالات متحده، قدرت برتر و بلامنازع در منطقه خلیج فارس بود. شاه تلاش داشت تا نفوذ ایران را در سرتاسر منطقه گسترش داده و به مناطق مورد ادعای رژیمهای خلیج فارس دستاندازیهایی نماید. ایران در سال 1969 معاهده سال 1937 که کنترل تقریبا کامل بر شطالعرب را به عراق اعطا مینمود را باطل اعلام نمود، و دو سال بعد، سه جزیره کوچک در نزدیکی تنگه هرمز (ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک) را به تصرف درآورد. عراق در سال 1975 در الجزایر به ازاء خاتمه پشتیبانی شاه از شورشیان کرد عراقی که بغداد را با یک شورش طولانیمدت و پرهزینه گرفتار کرده بودند، با تعیین سرنوشت خط مرزی شط، با اصل تالوِگ موافقت نموده و نیمی از این آبراهه را به ایران واگذار کرد.
حکومتهای سلطنتی محافظهکار عربی، از ژاندارمی غالبا توسعهطلبانه شاه در خلیج فارس خشمگین بودند؛ با این حال در برابر عدم مداخله شاه در رژیمهایشان، در مقابل اقدامات ایران سکوت اختیار میکردند. این سران عرب بالاجماع از شاه در برابر مخالفتهای داخلی فزاینده بهویژه از جانب گروههای مذهبی، حمایت نمودند. در پاییز 1978 عراق بنا به درخواست شاه، آیتالله خمینی را پس از 13 سال تبعید در شهر مقدس نجف، از این کشور اخراج نمود.
پس از سقوط شاه، سران کشورهای عربی از انقلاب ایران در هراس به سر میبردند. به دنبال نخستوزیری مهدی بازرگان میانهرو، نظام جدید ایران به واسطه تاکید بر برادری اسلامی، عدم مداخله در امور داخلی، احترام متقابل به یکپارچگی ارضی، عدم شناسایی اسرائیل، و تمایل به رها کردن نقش ژاندارمی در خلیج فارس، تا حدودی توانست از هراس اعراب بکاهد. با این وجود، ادعاهای ارضی روحانیون ایرانی در مورد بحرین و جزایر تصرفشده در 1971، به بدگمانی اعراب راجع به اغراض عناصر بنیادگراتر نظام جدید، دامن میزد. در بهار 1979 و به دنبال خیزش جنبشهای قومی در ایران و عراق و ادعای حمایت دو کشور از این جنبشها، روابط فیمابین رو به وخامت نهاد. پشتیبانی ایران از شیعیان عراقی علیه رژیم بعثیِ تحت سلطه سنّیها، موجب شد تا بغداد فعالیتهای شیعی در شهرهای مقدس را سرکوب نماید. صدام حسین علنا به اتهامزنی علیه بنیادگرایان ایرانی پرداخت و دستور غارت آخرین اقامتگاه [امام] خمینی، اخراج نمایندگان ایشان، و دستگیری [آیتالله سید] محمدباقر صدر برجستهترین روحانی مخالف خود را صادر کرد.
با وجود اقدامات صادقانه دولتهای بازرگان و بغداد برای حل و فصل امور در تابستان 1979، در پاییز آن سال ناآرامی شیعی در سرتاسر بخش شمالی خلیجفارس موجب شد تا بغداد مدعیات خود درباره تحریک شیعیان عرب توسط تهران را از سر بگیرد. صدام حسین، تهدیدات زیرکانهای را علیه نظام [امام] خمینی انجام داده و همچنین خواستار خاتمه سلطه ایران بر جزایر خلیج فارس و مدارا در برابر اقلیت های قومی ایران شد. با این وجود به دنبال حملات مکرر پاسداران انقلابی به کنسولگریهای عراق و سفارتخانه آن در تهران، گفتگوهای رسمی بین دو کشور به زودی خاتمه یافت. جایگزینی شورای انقلابِ تحت سلطهی روحانیون به جای دولت بازرگان در ماه نوامبر، کنترل حزب جمهوری اسلامی بر ایران را تسهیل نمود. ابوالحسن بنیصدر، رئیس جمهور جدید و صادق قطبزاده وزیرخارجه، هر چه بیشتر به روحانیون مسلط حزب جمهوری اسلامی وابسته شدند. تهران، با آماج قرار دادن شیعیان دولتهای عربی خلیج فارس سخنپراکنیهای رادیویی خود را تشدید کرده و رژیمهای «فاسد» و «صهیونیستی» آنها را تقبیح نموده و خواستار سرنگونی و جایگزینیشان با جمهوریهای اسلامی بنیادگرا شد. تظاهرات مردمی در جوامع شیعی و خشونتهای سیاسی مکرر، این روند را تکمیل ساخت. این خشونتها، بمبگذاری و سوء قصد علیه مقامات عراقی بهویژه تلاش برای ترور طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق در آوریل 1980 را نیز شامل میشود. این اقدامات عمدتا از سوی [حزب] الدعوه انجام میگرفت که یک گروه معارض شیعی مورد حمایت ایران بود. عراق نیز با حملات تبلیغاتیِ معطوف بر اعراب ایرانی، واکنش نشان داد و از طریق تبعیدهای دستهجمعی، بازداشتها و اعدامهای مستمر از جمله اعدام آیتالله محمدباقر صدر، فعالیتهای شیعیان خود را سرکوب ساخت. ایران نیز عراق را به اشغال سفارتخانه ایران در لندن و همچنین سوء قصد به قطبزاده نخست وزیر ایران متهم نمود.
در تابستان 1980 خشونتهای مرزی بروز کرد و چرخه مخاصمه نیز بالا گرفت. پس از یک حمله به دو روستای عراقی در اوایل سپتامبر، بغداد خواستار این شد تا ایران حقوق عراق و ادعاهای ارضی آن را به رسمیت بشناسد. خواستههای عراق، عقبنشینی ایران از یک منطقه موردمنازعه در استان کرمانشاه، مذاکره مجدد درباره موافقتنامه 1975، و پایان دادن به ناآرامیهای موردِ حمایت ایران و خشونتهای مرزی را دربرمیگرفت. صدام حسین در 17 سپتامبر، اعلام کرد که ایران موافقنامه 1975 الجزایر را نقض کرده و عراق نیز این معاهده را بیاعتبار میداند؛ ولی ایران بلافاصله این تحرکات را محکوم کرد. در روز 22 سپتامبر، عراق حملات هوایی خود علیه پایگاههای هوایی ایران از جمله پایگاه هوایی تهران را آغاز کرد و تهاجم زمینی گستردهای را به استان نفتخیز خوزستان انجام داد.
عراق مدعی بود که به واسطه حمله نظامی، به دنبال فراهمسازی شرایط خاتمه مخاصمات است: شناسایی حقوق و حاکمیت ارضی عراق، موافقت با حُسن همجواری با دولتهای خلیج فارس، عدم مداخله در امور داخلی، و پایان دادن به کلیه اقدامات تجاوزکارانه1. عراق مدعی کل شطالعرب بود ولی هیچگونه ادعای ارضی در مورد جزایر خلیج فارس انجام نداد. تا ماه اکتبر و با حرکت رو به جلوی نیروهای عراقی، صدام حسین ادعا کرد که از نظر نظامی «ما به هدف خود دست یافتهایم» و خواستار آتشبس و شروع مذاکرات شد. با این وجود ایران هرگونه مذاکره قبل از عقبنشینی کامل عراق را رد کرد. با تداوم جنگ در نیمه نخست سال 1981 دو طرف به نوعی وقفه واقعی در جنگ رسیدند و در پاییز همان سال ضدحملات ایران، عراق را وادار به عقبنشینی نمود. تا ماه مارس 1982 ایران امتیازات آشکاری به دست آورد، و در ماه ژوئن عراق به مرزهای خود عقبنشینی کرد و ایران نیز در ماه جولای جنگ را به مرزهای جنوبی عراق کشاند.
چارچوب نظری
پس از تشریح مختصر رویدادهای جنگ، هماینک درصددیم تا با استفاده از پیچیدگی این تسلسل تاریخی، شمار اندکی از متغیرهایی را شناسایی نماییم که میتوانند وقوع این جنگ را تبیین کنند. انگارههای کلیدی که این تفسیر حول آنها میچرخد عبارتند از جستجوی قدرت و پرستیژ، یک ایدئولوژی انقلابی توسعهگرا و تاثیر آن بر ثبات سیاسی داخلی، خلاء قدرتِ ناشی شده از تلاطم سیاسی داخلی، چشمداشت پشتیبانی قدرت ثالث، و سوء برداشتها. متغیرهای ثانوی که ارتباط نزدیکی با عوامل فوق داشته و آنها را تقویت میکنند عبارتند از تحقیر و دغدغه توازن منطقهای قوا. متغیرهای فوق جزو مهمترین علل جنگ در طی قرون متمادی بوده و در ادبیات نظری منازعه بینالمللی نیز بطور گستردهای مورد توجه قرار گرفتهاند. قبل از اینکه عوامل فوق بر این مورد خاص مورد کاربست قرار گیرند لازم است تا پیوندهای نظری که به واسطه آنها این عوامل به جنگ منتهی میشوند نیز به طور مختصری مورد امعان نظر قرار گیرند2.
از زمان توسیدید[4]، قدرت انگاره محوری در نظریههای سیاست بینالمللی واقعگرای غربی بوده است؛ از سوی دیگر نظریههای توازن قوا و نظریات دیگر نیز سائقه برتری طلبیهای منطقهای یا قارهای را به عنوان یکی از علل اصلی جنگ قلمداد نمودهاند3. پرستیژ نیز پیوند نزدیکی با قدرت دارد، و دولتمردان، آن را غیر قابل تفکیک از اعتبار، اراده، و آوازهی قدرت می دانند4. استدلال میشود که پرستیژ و نه قدرت، ارز روزمره روابط بینالملل میباشد5. همچنین فرض بر این است دولتهایی که بین قدرت نظامی واقعی و پرستیژ خود نوعی ناهمخوانی ملاحظه میکنند، بیشتر احتمال دارد تا به جنگ مبادرت بورزند، زیرا درصدند تا مزیتهای اقتصادی و سیاسی جایگاه مفروض خود را به سطح تعریفشده توسط قدرت نظامیشان ارتقا دهند6. دولتها بهویژه زمانی که به این باور برسند که اخیرا متحمل تحقیر از جانب دشمنان خود شدهاند، بیشتر به دغدغه پرستیژ گرفتار میآیند7. از آنجایی که غرور و پرستیژ ملی، تاثیر چشمگیری بر سیاست داخلی رژیم و پرستیژ فردی اصحاب قدرت میگذارد، دولتمردان نیز نه فقط به عنوان اهداف فینفسه بلکه همچنین برای افزایش حمایت سیاسی در داخل، اغلب پیروزیهای دیپلماتیک و نظامی در خارجی را جستجو مینمایند8.
دولتها نه فقط برای جاهطلبیهای افزایش قدرت و پرستیژ بلکه همچنین درراستای برونرفت از هراسهای ناشی از تهدیدات بیرونی، به جنگ روی میآورند. این هراسها میتواند تهدیدات نظامی بر یکپارچگی ارضی یا موقعیت قدرت یک کشور و یا تهدیدات سیاسی بر ثبات داخلی آن کشور را دربربگیرد. تهدیدات سیاسی ممکن است به گونههای مختلفی ایجاد شود: یک ایدئولوژی سیاسی توسعهطلب که درصدداست تا ارزشهای خود را بر جوامع دیگر تحمیل نماید؛ پشتیبانی خارجی از اقلیتهای قومی؛ گروههای قومی دیگر که در مرزهای سرزمینی یک کشور مجاورت دارند؛ یا اقدامات مستقیم بیرونی برای بیثبات ساختن یک رژیم دیگر. یک شکست نظامی میتواند موجب تغییر رژیم یا حتی وقوع انقلاب شود، در حالی که بیثباتی سیاسی داخلی ممکن است توان نظامی دولت را شدیدا تضعیف کرده و از این رهگذر توازن قوای منطقهای یا قارهای را تغییر دهد. کشوری که در پی صدور یک ایدئولوژی انقلابی به خارجی است از طریق تهدید فوری بر حیات رژیمهای دیگر و نیز به واسطه صفبندیهای دیپلماتیک جدید و تاثیراتشان بر توازن قوا، میتواند موجبات هراس دیگران را فراهم بیاورد9. در چارچوب این منافع ملی قدرت، پرستیژ، و ثبات سیاسی داخلی و منافع سیاسی فردی، فرصتهای خاصی پدید میآید که احتمال وقوع جنگ را افزایش میدهد. افزایش ناگهانی تفاوت قدرت بین دولتها که ممکن است از یک شکست نظامی یا ضعف داخلیِ ناشی از بیثباتی سیاسی یا افول اقتصادی، حاصل آید در این میان از اهمیت ویژهای برخوردار است10.
انتظار پشتیبانی دیپلماتیک، اقتصادی یا نظامی از دولتهای دیگر یا انتظار بیطرفی دیگران، یکی دیگر از شرایط اساسی جنگ به شمار میآید. در صورتی که منافع امنیتی مشترک یا پیوندهای ایدئولوژیک، دینی یا فرهنگی بین دولتها وجود داشته باشد این نوع رفتارها اهمیت خاصی پیدا میکنند11.
سوءبرداشت و محاسبات اشتباه نیز در روند وقوع جنگ اهمیت زیادی دارند12. دولتمردان گرایش دارند تا برداشت نادرستی درباره نه فقط توازن قابلیتهای نظامی بلکه همچنین اراده دشمن برای ادامه جنگ داشته باشند. دولتمردان همچنین ممکن است درباره تاثیر جنگ بر یکپارچگی جمعیتی دشمن و نیز روحیه و کارآمدی نیروهای نظامی خودی نیز اشتباه محاسباتی انجام دهند. شاید بتوان گفت که اعتماد به نفس نظامی بیش از حد یکی از شرایط ضروری برای وقوع اغلب جنگهایی بوده است که در نهایت آغاز کننده آن بازندهاش نیز بوده است. این چارچوب نظری و چشمانداز تاریخی، شالودهای را برای تفسیر علل جنگ ایران و عراق و تحلیل استلزامات آن بر کاوش کلی نظری علل جنگ، فراهم میسازد.
علل جنگ ایران و عراق
صدام حسین و جستجوی برتری
کسب جایگاه برتری برای عراق در خلیج فارس و جامعه عربی، برای سالهای متمادی یکی از اهداف عمده صدام حسین بود13. توان بالقوه عراق برای تبدیل شدن به قدرت برتر در منطقه و جانشینی مصر به عنوان کشور عربی پیشرو بر عوامل متعدد جمعیتی، اقتصادی و نظامی ابتنا داشت. جمعیت تقریبا 14 میلیونی عراق به جز مصر از هر کشور عربی صادر کننده نفت بیشتر بود و بخش اعظم جمیعت آن نیز عمدتا از افراد باسواد و طبقات متوسط تحصیلکرده و فنسالار تشکیل میگردید. قبل از آغاز جنگ عراق با صادرات 3.5 میلیون بشکه نفت در روز، دومین تولید کننده عمده اوپک بود و سالانه 23 میلیارد دلار از این طریق درآمد داشت. اکتشافات نفتی در عراق تقریبا محدود بود ولی به نظر میآمد که عراق پس از عربستان سعودی، دومین ذخایر عظیم نفت خام را در منطقه را در اختیار دارد. در نهایت اینکه، نیروهای نظامی عراق بیشتر از هر کشور عربی دیگر منطقه و تقریبا برابر با ایران بود.
از سوی دیگر صدام حسین از جایگاه سردمداری خود اطمینان خاطر داشت و کنترل شدیدی نیز بر ارتش اِعمال میکرد. سیاستهای داخلی رژیم سوسیالیست بعث نیز به استحکام کنترل وی یاری میرسانید. در حالیکه درآمدهای عراق به طور چشمگیری افزایش مییافت نرخ تورم به 12 درصد محدود شده بود. برخلاف دیگر کشورهای عربی صادرکننده نفت در منطقه خط مشیهای توزیعی عراق از شکلگیری طبقه فرادست ثروتمند ممانعت به عمل میآورد. توسعه اقتصادی، خانهسازیهای انبوه، نوسازی کشاورزی، و ایجاد صنایع پتروشیمی و فولاد را ممکن میساخت. صدام حسین همچنین درصدد بود تا به واسطه تاسیس یک نهاد پارلمانی یعنی مجلس ملی، جاذبه سیاسی خود را بیشتر نماید. این ملاحظات رویهمرفته وی و دیگران را متقاعد ساخت که قدرت عراق به نحو فوقالعادهای افزایش یافته است. «کلودیا رایت»[5] در سال 1979 از عراق به عنوان یک «قدرت جدید» در منطقه نام برد؛ و «ویلیام کوآندت»[6] در اوایل سال 1980 چنین ارزیابی نمود که «قطعا در دهه 1980 عراق قدرت مسلط منطقه خلیج [فارس] خواهد بود»14.
سیاستهای شخص صدام نیز آشکارا برای ارتقای جایگاه عراق در خاورمیانه طراحی شده بود. وی افزایش قدرت نظامی عراق از جمله تدوین یک برنامه هستهای را مهندسی نمود که عراق را به تنها دولت عربی مبدل میساخت که توان مقابله با توان اتمی اسرائیل را داشت. وی با برگزاری دو کنفرانس پانعربیستی، اعراب را در برابر پیمانهای کمپ دیوید به صف کرد. نشست بغداد در نوامبر 1978 مانع از این شد که کشورهای میانهروی عربی از صف مقاومت متحد عربی خارج شوند و همین امر پرستیژ دیپلماتیک عراق را بیشتر کرد. صدام حسین به واسطه مشارکت عراق در سازمان آزادیبخش فلسطین، جبهه آزادیبخش عرب، و حمله به کیبوتص میسگاوام[7] در شمال اسرائیل در آوریل 1980 تلاش داشت تا در منازعه اسرائیل –فلسطینیان عرض اندام نماید. مهمتر اینکه وی موضع رادیکال رژیم سوسیالیستی بعث در جهان عرب را تعدیل ساخته و لفاظیهای انقلابی خود علیه سلاطین عربی را متوقف نمود. این موضع جدید از یک پیشنهاد رهبری دیگر در فوریه 1980 هویدا بود چرا که صدام حسین در آن موقع، منشور ملی عربی را اعلام نمود. این منشور از کلیه اعراب میخواست تا در حل منازعات خود از زور اجتناب کنند و همین امر به خودی خود تغییر چشمگیری در لفاظیهای انقلابی پیشین بغداد را نشان میداد. دوری فزاینده عراق از اتحاد شوروی، فاصلهگیری از دوستان تروریست سابق خود، و پشتیبانی از کمک خارجی به ویژه به اردن، جایگاه پیشین بغداد به عنوان طردشدهای از میان اعراب میانهرو را بهبود بخشید. این میانهروی به مسائل اقتصادی همانند میزان و بهای تولید نفت کشیده شد که عراق را هر چه بیشتر با اولویتهای عربستان سعودی همراه میساخت. صدام همچنین تلاش کرد تا به عنوان یک پل ایدئولوژیک میان اعراب میانهرو و رادیکال عمل نموده و نقش رهبری را در بین غیرمتعهدها به دست بیاورد ولی در این امر ناموفق بود.
تحمیل قدرت عراق بر ایران، جزئی از دغدغه پرستیژ صدام حسین در میان اعراب، و مهمترین عامل در تبدیل شدن به قدرت نظامی برتر در خلیج فارس به شمار میآمد. در واقع، لفاظیهای بغداد راجع به مسائل ارضی موافقتنامه الجزایر در ابتدا شماری از ناظران را بر آن داشت که اصلاح مفاد ارضی این توافقنامه را انگیزه اصلی عراق برای آغاز جنگ بدانند. چشمپوشی اجباری از کنترل کامل بر آبراهه شطالعرب، تحقیر بزرگی بر پرستیژ رژیم بغداد محسوب میشد15. این حس حقارت فراتر از عراق به میان دیگر کشورهای عربی نیز کشیده شد و نمادی از تسلیم شدن اعراب در برابر همسایه قویتر ایرانیشان بود. افزون بر این، شکستهای پیاپی از اسرائیل بیشتر به این احساس حقارت دامن میزد. تجلیل اعراب از موفقیتهای اولیه عراق به عنوان بزرگترین پیروزی نظامی بر ایرانیها پس از نبرد قادسیه در سال 637 میلادی، اهمیت غرور عربی به مثابه یکی از نیروهای محرکِ این منازعه را نشان میدهد.
گرچه پیروزی عراق از بازگشت هژمونی ایران به منطقه جلوگیری کرده و میتوانست عراق را به جایگاه برتر در این منطقه و جهان عرب برساند، ولی این مسائل نمیتواند به تنهایی تصمیم صدام برای آغاز جنگ را توضیح دهند. در واقع موضع اولیه بغداد نسبت به دولت بازرگان، دوستانه بود. در واقع پس از اینکه نظام [امام] خمینی به سوی سیاست کلی صدور بنیادگرایی اسلامی خود به دیگر کشورهای منطقه و به ویژه حمایت از ناآرامی در میان شیعیان عراقی چرخش پیدا کرد، درخواست عراق برای حل و فصل اختلافات مرزی نیز آغاز شد. رژیم بغداد اعلام کرد که عدم پذیرش موافقتنامه 1975 الجزایر از سوی آن اساسا بر سرباززنی تهران از عدم مداخله در امور داخلی آن مبتنی بود و نه مسائل ارضی. علاوه بر این، برخلاف مساله عدم مداخله در امور داخلی، مطالبات ارضی عراق به عنوان شرایط پایان دادن به مخاصمات تشدید میشدند. کشمکشهای ارضی از جمله در مورد شطالعرب، بیشتر بهانه جنگ بودند تا علت آن. از این رو برای درک کامل انگیزههای صدام بایستی تهدید فرضی برای ثبات سیاسی داخلی عراق و رژیمهای میانهروی منطقه از جانب ایران انقلابی را نیز مدنظر قرار دهیم.
تهدید انقلابی برای عراق و خلیج فارس
انقلاب ایران برای سران عربی کشورهای خلیج فارس یک زنگ خطر بود زیرا ماهیت مردمی و شیعی آن رژیمهای سُنّی را مورد تهدید قرار میداد. از نظر سران عرب و به ویژه سلاطین محافظهکار که رژیمهای خودکامهشان از بسیاری جهان شبیه رژیم شاه بود، انقلاب ایران آسیبپذیری بالقوه حاکمیت آنان در برابر بنیادگرایی اسلامی و نارضایتی اجتماعی را نشان میداد. اسلام بنیادگرا در پیوند با شیعهگرایی مبارزهجویانه، تهدیدی برای رهبریت سنّی سلاطین و همچنین رژیم سکولار بعث در بغداد محسوب میشد.
وفاداری شیعیان در کشورهای عربی خلیج فارس نیز خود یک نگرانی به شمار میآمد. شیعیان در عراق و بحرین، اکثریت و در قطر، ابوظبی، عمان، و عربستان سعودی (در استان شرقی) اقلیت قابل توجهی را تشکیل میدهند16. شاید عراق بیشترین هراس را از انقلاب ایران داشت. اکثریت شیعه عراق، از مدتها قبل انزجار خود از جایگاه فرودست سیاسی و اقتصادیاش درون نخبگان اکثرا سنّی را نشان داده و همچنین در گروههای ایدئولوژیک و فرقهای نسبتا شبیه با مخالفان شاه سازماندهی شده بود17. دهها هزار شیعه در دهه 1970 از عراق تبعید شدند. در مورد برداشت بغداد از انقلاب ایران و معنای آن برای شیعیان عراق تردید چندانی وجود نداشت. همانطور که «ای. اچ. اچ. عبیدی»[8] اذعان داشت «حکومت عراق علیرغم ژست سکولارش، جنبش ملی ضدشاهنشاهی در ایران را به مثابه یک خیزش شیعی که میتوانست تاثیر عظیمی در عراق داشته باشد، تفسیر میکرد»18. در واقع، پیروزی انقلاب ایران، نوعی حمایت از جنبشهای معارض و فعالان حامی [امام] خمینی نه تنها در عراق بلکه در کویت، بحرین، و عربستان سعودی قلمداد میشد. پس از شکلگیری نظام [امام] خمینی، همدلی داخلی در ابتدا مانع از انتقاد علنی سران کشورهای مذکور از انقلاب ایران میشد گرچه آنها در خفا هراس خود را پنهان نمیساختند 19. به دنبال درگرفتن جنگ، ترس از تصاعد آن و به ویژه هراس از حملات ایران به تاسیسات نفتی آسیبپذیر نفتی خلیج فارس، مانع از ابراز حمایت آشکار اعراب میانهرو از عراق میشد. ملک حسین شاه اردن که عدم آسیبپذیریاش از تهدیدات نیروی هوایی ایران آزادی خاصی به وی میداد، این جنگ را منازعهای بین رژیم تهران و تمامی کشورهای عربی خلیج فارس معرفی میکرد که عراقیها در خط آن مقدم قرار داشتند20.
ماموریت توسعهطلبانه نظام ایران انقلابی، هراس اعراب را بیشتر نیز میکرد. هدف صدور انقلاب و تاسیس جمهوریهای اسلامی جدید، به ویژه در عراق به سرعت به منزله برنامههای آشوبسازی تعبیر گردید. سخنپراکنیهای رادیویی از اهواز و تهران از پاییز 1979 آغاز شد و از بهار 1980 صدور انقلاب به خط مشی اعلانی حکومت ایران مبدل گردید. اقدامات تروریستی از جمله حمله به [طارق] عزیز معاون نخست وزیر عراق اساسا از فعالیتهای حزب الدعوهی مورد حمایت ایران بود؛ ترور و حمله به مراکز پلیس، دفاتر حزبی و یگانهای ارتش [عراق] جزو این فعالیتها به شمار میآمدند. حمادی وزیر خارجه عراق در تلاش برای توجیه حمله عراق در شورای امنیت سازمان ملل در 5 اکتبر 1980، بر نقش حزب جمهوری اسلامی در دامنزدن به آشوبهای شیعی به عنوان نگرانی عمده بغداد اصرار میورزید:
بازرگان از نخست وزیری استعفا داد و یزدی نیز همراه با وی از وزارت خارجه رفت، و این امر عرصه را برای [امام] خمینی و هواداران وی خالی کرد. در آن زمان، [امام] خمینی با تصمیم به صدور انقلاب به عراق و منطقه خلیج عربی [فارس] از اغراض واقعی انقلاب اسلامیاش پرده برداشت. این تصمیم حتی از طریق براندازی، خرابکاری و تروریسم توسط به اصطلاح جندالامام – سربازان امام، مبارزان حزب الدعوه- به مرحله ساقط کردن حکومت ما نیز کشیده شد. ما در سرتاسر کشور خود به ویژه در مناطق مرکزی و جنوبی شاهد افزایش اقدامات خرابکارانه و تروریستی بودیم.
سخنان دکتر حمادی نشانگر انگیزه اولیه بغداد برای جنگ بود: خاتمه دادن به کمکهای ایران به شیعیان ناراضی عراقی. در حالیکه هر نوع چالش شیعی یا بنیادگرا نمیتوانست به سرعت باعث سقوط رژیم بعثی شود، ولی عراق در مورد تهدید بلندمدت اشتباه نمیکرد. به ویژه پس از ناکامی اقدامات آشتیجویانه در تابستان 1979 و سلطه حزب جمهوری اسلامی، هیچ دلیلی مبنی بر کاهش نهایی تهدید براندازی وجود نداشت. همانطور که «عدید دویشه»[9] اذعان دارد «گرچه این گروهها در حال حاضر تهدیدی برای صدام حسین نیستند، ولی بیقراری فزاینده در میان جمعیت شیعی به دنبال انقلاب [امام] خمینی، مشکل طولانی مدت تهدید کنندهای را ایجاد خواهد کرد»21.
زمان افزایش ناآرامیها در عراق که با اقدامات ایران برای تحریک عمومی توام بود، شواهد بیشتری را راجع به پیشبینی عراقیها در مورد تهدید انقلابی از جانب ایران ارائه میدهد. بیانات آیتالله روحانی[10] در مورد الحاق بحرین و صدور انقلاب به سرتاسر خلیج فارس موجب شد تا وزیر دفاع عراق بلافاصله به کشورهای خلیج فارس سفر کرده و در مورد حمایت عراق به آنان اطمینان دهد. در ماه اکتبر و پس از تظاهرات شیعیان در عربستان سعودی، کویت و بحرین، صدام حسین اولین هشدار واقعی خود را به تهران داد: «عراق از همه توان خود علیه کسانی که بخواهند حاکمیت کویت یا بحرین را نقض کرده یا به مردم یا سرزمین آن ضربه بزنند، استفاده خواهد کرد؛ این مساله کل خلیج [فارس] را دربرمیگیرد» 22. در همان ماه پس از حمله به کنسولگریها و سفارتخانه عراق، صدام روابط دیپلماتیک را قطع کرده و صدور انقلاب را دلیل این امر معرفی کرد. پس از درگیریهای مرزی متعدد، عراق خوزستان را مورد تهاجم قرار داد.
از این رو عراق از حمله نظامی خود به ایران دو هدف عمده را مدنظر داشت. اول، بازیابی کنترل بر شطالعرب و از این رهگذر کسب موقعیت برتر در خلیج فارس و جامعه عربی؛ و دوم، پایان دادن به تحریک جنبشهای شیعی در عراق و دیگر کشورهای عربی منطقه توسط ایران. این دو هدف بطور متقابل تقویت کننده یکدیگر بودند. در صورتی که ایران به ایجاد تهدید برای ثبات داخلی و حکومت حزب بعث در عراق ادامه میداد، رژیم عراق نمیتوانست قدرت و پرستیژ خود را افزایش دهد. در عین حال، موفقیت عراق در متوقف ساختن اقدامات ایران برای صدور انقلابش، و شاید حتی سرنگون کردن نظام [امام] خمینی، بیتردید عراق را به جایگاه برتر در جهان عرب رسانده و شاید هم آن را به قدرت مسلط در خلیج فارس تبدیل مینمود.
در حالیکه دو هدف مذکور یکدیگر را تقویت میکردند، این تحلیل ما را به سوی این نتیجه رهنمون میشود که پایان دادن به آشوبهای شیعی و تهدیدِ ثبات رژیم بعث، اولویت اصلی بغداد بود. همانطور که عدید دویشه استدلال میکند «خشم سردمداران عراق از اقدامات مستمر ایران برای برانگیختن شیعیان عراق علیه حکومت بعثی، علت علت اولیه جنگ بود»23.
شرایط سیاسی، دیپلماتیک و نظامی منطقه خلیج فارس، اقدامات صدام حسین برای رسیدن به اهدافش را تسهیل مینمود. دیگر کشورهای عربی منطقه نیز از انقلاب ایران میترسیدند ولی فاقد ابزارهای لازم برای مقابله با آن بودند. عراق که این توانایی را در اختیار داشت، به تدریج رادیکالیسم خود را تعدیل کرد، و از انزوای سیاسی خود خارج گردید. اعراب نیز برای مهار انقلاب اسلامی و ترویج میانهروی در منطقه، به عراق نیاز داشتند. عراق هم برای اقدامات خود علیه ایران و پیشبرد آمال سردمداری خود در منطقه، به پشتیبانی دیپلماتیک و اقتصادی اعراب نیازمند بود. از این رهگذر، صدام حسین از همان ابتدا به دفاع از مواضع اعراب پرداخت. عراق همراه با سعودیها، در راستای مقابله با تهدید بنیادگرایانه از جانب نظام انقلابی تهران، نقش برجستهای در سازماندهی حکام خلیجفارس به سوی ترتیبات امنیتی دسته جمعی ایفا نمود. در حالیکه پادشاهیهای عربی خلیج فارس در تابستان 1979 توافقات امنیتی متقابلی را تدوین میکردند، تشریک مساعی عراق با عربستان سعودی، راه را برای روابط امنیتی عراق با دیگر دولتهای خلیج فارس هموار ساخت. عراق و عربستان منازعه مرزی خود که مانع از روابط نزدیکتر میشد را به سرعت حل و فصل نمودند. به دنبال آن عراق وارد موافقتنامهای در خلیج فارس راجع به پیگرد تروریستها شد. در تابستان و پاییز 1979 مقامات ارتش عراق برای تدوین توافقات امنیتی مفصل دوجانبه در عربستان حضور یافتند24.
در بهار 1980 و به دنبال وخیمتر شدن روابط ایران و عراق، عراق روابط امنیتی خود با دیگر کشورهای عربی را مستحکمتر ساخت. در ماه می، شاهزاده الصباح از کویت، و حسین شاه اردن از بغداد دیدن کردند، و به دنبال آنان، امیر راسالخیمه و فرستاده ویژهای از امارات متحده عربی نیز وارد عراق شدند. فرستادههای ویژه بغداد نیز از توافقات امنیتی با کشورهای عربی منطقه اطمینان حاصل نمودند. در ماه آگوست صدام حسین به عنوان رئیس جمهور عراق اولین بار به عربستان سفر کرد. در بیانیه رسمی این سفر، «وضعیت کنونی جهان اسلام» به عنوان کانون تمرکز آن اعلام شد که نوعی اشاره آشکار به ایران محسوب میگردید.
به دنبال این دیدار، اقدامات دیپلماتیک گسترش بیشتری یافت. علیرغم سکوت ظاهری دولتهای عربی خلیج فارس، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آنان از برنامههای نظامی عراق باخبر بوده و آن را تایید کرده بودند. همانطور که کلودیا رایت اذعان دارد «دیپلماسی عراق در سال 1980، نوعی توافق عربی را ایجاد کرد که حمایت عربستان سعودی، اردن و کشورهای کوچکتر عربی منطقه از اقدام نظامی عراق علیه ایران را به دنبال داشت»25. پس از درگرفتن جنگ، کشورهای عربی دیگر آمادگی زیادی برای ارائه کمکهای دیپلماتیک، اقتصادی و لجستیک به عراق داشتند.
این وعدهها (یا حداقل انتظار) پشتیبانی دیپلماتیک و اقتصادی از جانب ائتلاف عربی، نقش مهمی در تصمیم عراق برای آغاز جنگ داشت. در نبود این نوع حمایتها، دورنمای پیروزی عراق و فشار آوردن به ایران، تا حدود زیادی کمرنگ میشد و آرزوی برتری صدام در جهان عرب نیز صرفا یک توهم میبود. دقیقا به همین دلیل، صدام تلاش فراوانی برای شکلدهی به یک ائتلاف دیپلماتیک انجام داد. از این رهگذر، توقع عراق از حمایت کشورهای ثالث، شاید یکی از شرایط ضروری برای آغاز جنگ بود.
ضعف و فرصت
دو عامل دیگر همراه با هم، فرصت بیشتری برای جنگ ایجاد کرده و افزایش هزینههای مورد انتظار ناکامی در توسل به زور را موجب گردید. اولین عامل عبارت بود از تصور ضعف نظامی ایران و خلاء قدرت ناشی از آن در منطقه خلیج فارس. ارتش ایران به واسطه سیاسیشدن آن در نظام انقلابی و پاکسازی، سازماندهی مجدد، ترک خدمت و قطع کمکهای تسلیحاتی آمریکا، تا حدود زیادی تحلیل یافته بود. در همین اثناء و در سال 1979 مخارج ارتش عراق به 2 میلیارد دلار در سال (13 درصد از تولید ناخالص ملی آن) افزایش یافته بود و از این رو سردمداران عراق به این باور رسیده بودند که قویترین نیروی نظامی منطقه را در اختیار دارند. از سوی دیگر آنان فکر میکردند که ایران بدون درآمدهای نفتی خوزستان نمیتواند در برابر یک اقدام جنگی مقاومت نماید. ایران که در سپتامبر 1980 فقط 12 میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت، به دنبال آغاز انقلاب با کاهش چشمگیری در درآمدهای نفتی مواجه و وادار شده بود تا بیش از نیمی از بودجه ملی 40 میلیارد دلاری خود را از طریق کسری تامین نماید. عراق در آغاز جنگ به ذخایر مالی 35 میلیارد دلاری خود مباهات میکرد که برای تامین مالی چندین ساله برنامههای اجتماعی و اقتصادی آن حتی بدون درآمدهای نفتی هم کافی بود. همانطور که قبلا نیز اشاره شد، صدام حسین از کمکهای مالی و لجستیک همسایههای محافظهکارش از جمله 20 تا 30 میلیارد کمک بلاعوض و وام بدون بهره، اطمینان خاطر داشت.
از این رو عراق برای دستیابی به اهدافش به قابلیتهای نظامی و مالی خود اطمینان داشت. برنامه عراق عبارت بود از اشغال تاسیسات نفتی خوزستان، محروم کردن نظام تهران از منابعی که به شدت بدانها نیاز داشت، و وادار ساختن آن به مذاکره یا در صورت امکان سرنگون کردن آن. کلودیا رایت در مورد اهداف بغداد اینگونه مینویسد:
عراق در عین پیشنهاد مذاکره، به اقدام نظامی محدودی دست یازید. تهاجم همهجانبه به ایران هرگز متصور نمیشد. طرح اشغال خوزستان که کشورهای عربی نیز با آن توافق داشتند، به عنوان آخرین مرحله تصاعد جنگ مطرح شده بود. بنا به طرح کلاسیک کلاوزویتسی[11] که مقامات ارشد نظامی عراق در مصاحبههایشان از آن دم میزدند ... این جنگ، ادامه سیاست مذاکرات مرزی با ابزار یک اشغال نظامی بود. 26
ایرانِ تضعیف شده و خلاء قدرت در خلیج فارس، این فرصت را در اختیار عراق میگذاشت تا کشمکشهای ارضی موجود را حل و فصل و تحریک شیعیان را متوقف نموده، و جایگاه برتر را در منطقه به دست بیاورد. وسوسه جنگ نیز هر لحظه بیشتر میشد زیرا صدام حسین مطمئن نبود که این فرصت همواره فراهم باشد. سلطه گروههای روحانی بر حزب جمهوری اسلامی در تهران و تحکیم مستمر قدرت آنها، امید چندانی برای صدام و دیگر سران عربی خلیج فارس نمیگذاشت که با روی کار آمدن افراد میانهروتر در ایران، تحریک شیعیان خاتمه پیدا کند. در ماه جولای 1980 نیز به دنبال ناکامی کودتای نظامی، چالش جدی چندماهه برای جنبش انقلابی پایان یافت. این امر عراق و دیگر سران عربی خلیج فارس را مجاب کرد که در نبود مداخله خارجی، مخالفان داخلی توان سرنگونی نظام [امام] خمینی را ندارند و اینکه فرسایش ملی و نظامی ایران به واسطه کشمکشهای داخلی آن در حال فروکش کردن است؛ و از این رو هر نوع تاخیر در اقدام نظامی علیه ایران تنها میتواند هزینه و خطر آن را افزایش دهد. از شوربختی صدام حسین و عراق این محاسبات عقلانی، به واسطه سوء برداشت-هایی بنیادین، اشتباه از آب درآمده و منجر به آغاز جنگ غیرمصلحتآمیزی شدند که فقط بیثباتی بیشتر منطقه در طی سالهای بعدی را به دنبال داشت.
سوءبرداشتها
عراق درباره قدرت نظامی ایران و نسبت بالقوه توان نظامی خود با آن، اراده نظام [امام] خمینی برای ادامه جنگ علیرغم شکستهای اولیه، و تاثیر جنگ بر جامعه و سیاست ایران تصور نادرستی داشت. این سوءبرداشتها بسیار حیاتی بودند، زیرا بدون آنها احتمال بسیار اندکی وجود داشت که صدام حسین جنگ را آغاز نماید.
عراق از همان اعتماد به نفس نظامی بیش از حدی رنج میبُرد که در طول تاریخ ویژگی بسیاری از کشورهای در آستانه جنگ میباشد. عراق قابلیت نیروی هوایی ایران و توان آن برای حمله به اهداف مهم در عراق را بسیار دست کم گرفت. علاوه بر این صدام ارتش ایران از جمله روحیه، تجهیزات و ذخایر آن برای یک جنگ طولانی مدت را نیز دست کم گرفته بود27. محاسبات اشتباه سیاسی عراق نیز به همین اندازه مهم بودند. در حالیکه که عراق انتظار داشت تا با آغاز جنگ، جامعه متفرق ایران از هم بگسلد، روحیه ارتش آن درهم بشکند و شاید هم نظام [امام] خمینی سرنگون گردد؛ ولی جنگ در عمل تاثیر معکوسی برجای گذاشت، جامعه ایران را یکپارچه ساخته و روحیه انقلابی که [امام] خمینی را به قدرت رسانده بود را دوباره شعله ور کرد. همانند دیگر مهاجمان خارجی در طول تاریخ، عراق نیز با ارتش برانگیخته شدهای روبرو شد که برای دفاع از سرزمین و انقلاب خود تا سرحد جان آماده نبرد بود. علاوه بر این برخلاف انتظار عراقیها، اعراب خوزستان از آنان استقبال نکرده و به آنان یاری نرساندند. فشارهای سیاسی که عراق انتظار داشت تا ایرانیها را وادار به تسلیم و امتیازدهی نماید، در عوض اراده و عزم ملی آنان را نه تنها برای بیرون راندن مهاجمان بلکه تا حد سرنگون ساختن رژیم عراق افزایش داد.
برآورد بیش از حد عراق از توان خودی نیز به همان اندازه اهمیت داشت. نیروهای عراقی از تجربه نظامی محدود و آموزشهای ضعیفی برخوردار بودند28. کارآمدی نیروهای شیعه تحت فرماندهی افسران سُنّی برای نبرد در یک قلمرو شیعی علیه یک انقلاب شیعی نیز جای تردید داشت. تاکتیکهایی که برای مقابله با کردها تدوین شده بود، در برابر یک ارتش ملی همانند ارتش ایران بسیار ناکارآمد نشان دادند. دولت و ارتش سیاستزده و به شدت تمرکزگرای عراق این محدودیتها را نادیده انگاشته بود. از این رو به قول آنتونی کردزمن[12] «عراق با حریفی وارد جنگ شد که به واسطه ضعف سیاسی فلجکننده خود، آن را زمینگیر میپنداشت» 29.
نتیجهگیری
عراق با آغاز جنگ علیه ایران، به دنبال چیزی بود که آن را برای از بین بردن تهدید جدی و در عین حال پیشبرد اهداف بلندمدت خود، فرصت مناسبی میدانست. این تهدید از انقلاب اسلامی در ایران و تلاشهای مستمر نظام [امام] خمینی برای صدور آن انقلاب ناشی میگردید. صدام حسین اقدامات ایران برای برانگیختن منازعه انقلابی و قومی را تهدید چشمگیری برای رژیم سکولار و رهبری شخص خود میدانست. این اقدامات همچنین ثبات سیاسی داخلی دیگر کشورهای خلیج فارس و از این رو ثبات کل منطقه را تهدید مینمود. از سوی دیگر با تحکیم قدرت روحانیون به دنبال افول مخالفتهای داخلی و احیای ارتش ایران از زیادهرویهای اولیه انقلاب، این تهدیدات میتوانست بیشتر نیز شود. با افزایش تهدید سیاسیِ مورد حمایت ارتش ایران، فرصت ایجاد شده به واسطه ضعف موقتی نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران، صدام را به شدت به سوی خود جذب مینمود.
این جنگ همچنین میتوانست منافع ملی و فردی دیگری را نیز ارتقا دهد که پرستیژ مهمترین آنها به شمار میآید. این جنگ میتوانست موافقتنامه تحقیرآمیز الجزایر را تغییر داده و از این رهگذر جایگاه تاریخی عراق به عنوان قدرت برتر خلیج فارس را تصحیح نماید. افزون بر این، عراق با شکست دادن دشمن سنتی ایرانی، قادر میشد تا به واسطه از بین بردن یک منبع تهدید عمده انقلابی برای کلیه رژیمهای عربی، منافع پانعربیستی خود را نیز پیش ببرد. از این رو، صدام امیدوار بود تا موقعیت برتری برای عراق در جهان عرب کسب کرده و پرستیژ فردی و قدرت خود در داخل عراق، و میان اعراب و کشورهای غیرمتعهد را به نحو چشمگیری افزایش دهد.
این اهداف بهطور متقابلی تقویت کننده همدیگر بودند. درحالیکه رژیم بغداد و دیگر رژیمهای عربی از درون تضعیف میشدند عراق نمیتوانست به جایگاه برتر به عنوان یک قدرت نظامی در خلیج فارس و یا به منزله یک قدرت عربی برجسته دست پیدا کند. سازگاری حکام عربی با نظام انقلابی ایران یا سرنگونی و جایگزینی آنان با رژیمهای بنیادگرا بهطور چشمگیری میتوانست صفبندیهای دیپلماتیک و توازن قوای منطقهای را تغییر دهد. این امر هم به نوبه خود میتوانست تهدید نظامی و سیاسی برای رژیم بغداد دربرداشته باشد. از سوی دیگر عراق نیز بدون پشتیبانی دیپلماتیک و اقتصادی رژیمهای عربی نمیتوانست راجع به شکست دادن ایران یا وادار ساختن آن به پذیرش خواستههای سیاسی خود اطمینان حاصل کند.
علیرغم این اهداف و فرصتها، باز هم بدون سوءبرداشتها و محاسبات غلط سرنوشتساز عراق، این جنگ نمیتوانست به وقوع بپیوندد. در واقع عراق قابلیتهای نظامی ایران را نسبت به خود، تاثیرات یکپارچهساز جنگ بر جامعه ایرانی، پیامدهای نظامی شور انقلابی، و اراده نظام [امام] خمینی را دست کم گرفته بود.
مطمئنا عوامل کلیدیِ منجر به جنگ ایران و عراق برای دانشجویان تاریخ جنگ کاملا شناخته شده هستند: یک ایدئولوژی انقلابی توسعهگرا و تهدید آن برای ثبات سیاسی داخلی و توازن قوای منطقهای، یک ائتلاف محافظهکار برای حفظ وضع موجود، جستجوی قدرت و پرستیژ، و اعتماد به نفس نظامی بیش از حد. درحالیکه بسیاری از متغیرهای فوقالذکر، در این مورد خاص با یکدیگر نوعی درهم تنیدگی دارند، ولی جالب توجه است بدانیم که تهدید اولیه، بیشتر سیاسی بود تا نظامی، پرستیژ هم آشکارا اهمیت بیشتری از اهداف راهبردی و اقتصادی داشت، ترس هم به اندازه جاهطلبی مهم بود، و سوءبرداشتها هم از اهمیت حیاتی برخوردار بودند. در حالیکه این الگوها به هیچوجه قاعده کلی نیستند، ولی به سختی هم نوعی استثنای تاریخی محسوب میشوند. جنگ ایران و عراق این قضیه را بیشتر تایید میکند که نه تحولات انقلابی در سیستم بینالملل و نه توسعه فنآوریهای نظامی نوین نمیتوانند به طور بنیادینی دلایل دست یازیدن دولتها به جنگ را تغییر دهند. از این رو شاید نظریات تدوین شده برای تبیین جنگ قدرتهای بزرگ در گذشته، بتوانند بر جنگ قدرتهای کوچک در عصر حاضر قابل کاربست باشند.